مطالب
طراحی شیء گرا: OO Design Heuristics - قسمت اول
هدف از طراحی چیست؟

ما طراحی می‌کنیم تا علاوه بر نیاز‌های عملیاتی، به نیاز‌های غیر عملیاتی (Non Functional Requirements) نیز فکر کنیم؛ در حالیکه در زمان برنامه نویسی صرفا به Functionality فکر می‌کنیم.

کتاب Object Oriented Design Heuristics اولین کتاب در زمینه طراحی و توسعه شیء گرا می‌باشد. خواندن آن برای برنامه نویسان در هر رده ای که هستند، مفید خواهد بود و میتوانند از این Heuristicها (قواعد شهودی) به عنوان ابزاری برای تبدیل شدن به یک توسعه دهنده برتر، استفاده کنند.

در این کتاب بیشتر، بهبود طراحی شیء گرا هدف قرار داده شده‌است و در این راستا بیش از 60 دستورالعمل که هیچ وابستگی به زبان خاصی هم ندارند، ارائه شده است. قواعد شهودی در واقع قوانین سخت گیرانه‌ای نیستند. بلکه می‌توان آن‌ها را به عنوان یک مکانیزم هشدار در نظر گرفت که در زمان نیاز حتی میتوان آنها را نقض کرد.

پیشنهاد می‌کنم حداقل برای اینکه ادبیات فنی خود را سامان ببخشید و با ادبیات یکسانی باهم صحبت کنیم، این کتاب را مطالعه کنید.

Introduction to Classes and Objects

پارادایم شیء گرا از مفاهیم کلاس و آبجکت، به عنوان بلوک‌های ساختاری پایه‌ای در شکل گیری یک مدل سازگار و استوار برای تحلیل، طراحی و پیاده سازی نرم افزار، استفاده میکند.

این مفاهیم را با یک مثال واقعی، بهتر می‌توان شرح داد. یک اتاق پر از جمعیت را درنظر بگیرید؛ اگر شما می‌پرسیدید «چه تعداد از حاضرین در این اتاق می‌توانند یک ساعت زنگدار(alarm clock ) را با در دست داشتن تمام قطعات آن، بسازند؟» در بهترین حالت یک یا دو نفر تمایل داشتند دست خود را بالا ببرند. اگر در همین اتاق می‌پرسیدید، «چه تعداد از حاضرین در این اتاق می‌توانند یک ساعت زنگدار را برای ساعت 9 صبح تنظیم کنند؟» بدون شک بیشتر جمعیت تمایل داشتند دست خود را بالا ببرند.

آیا نامعقول نیست که این تعداد جمعیت زیاد، ادعا دارند که میتوانند از ساعت زنگدار استفاده کنند، درحالیکه حتی نمی‌توانند یک ساعت زنگدار بسازند؟ پاسخ بی درنگ برای این سوال «البته که نه! سوال شما نامعقول است» می‌باشد.

در دنیای واقعی خیلی چیزها هستند که ما میتوانیم از آنها استفاده کنیم، بدون آنکه دانشی درباره پیاده سازی آنها داشته باشیم؛ مانند: یخچال‌ها، اتومبیل‌ها، دستگاه‌های فتوکپی، کامپیوترها و غیره. چون آنها برای استفاده شدن از طریق واسط عمومی خودشان، تعریف و طراحی شده‌اند. لذا حتی بدون داشتن دانشی از پیاده سازی آنها، استفاده از آنها آسان می‌باشد. این واسط عمومی وابسته به دستگاه مورد نظر است. اما جزئیات پیاده سازی دستگاه را از دید کاربرانش پنهان میکند. این استراتژی طراحی، چیزی است که به سازنده اجازه می‌دهد بدون آنکه کاربران رنجیده شوند، با آزادی عمل، 60 مؤلفه کوچک استفاده شده در ساخت ساعت زنگدار را تعویض کند.

مثال دیگری از واسط عمومی در مقابل جزئیات پیاده سازی، میتواند در حوزه اتومبیل‌ها دیده شود. زمانیکه تولید کنندگان اتومبیل از سیستم‌های احتراق مکانیکی به سمت سیستم‌های احتراق الکترونیکی کوچ کردند، تعداد خیلی کمی از کاربران اتومبیل‌ها نگران این موضوع بودند. اما چرا؟ چون واسط عمومی آن‌ها مانند سابق ماند و تنها پیاده سازی تغییر کرد. فرض کنید که شما به قصد خرید اتومبیل به یک فروشنده اتومبیل مراجعه می‌کنید و فروشنده یک سوئیچ را به شما داده و از شما می‌خواهد برای تست آن را برانید. بعد از تلاشی که برای استارت زدن داشتید، فروشنده اعلام می‌کند که در این مدل برای استارت زدن باید ابتدا کاپوت را بالا زده و دکمه قرمز را فشار دهید. در این حالت، بدلیل اینکه واسط عمومی اتومبیل دستخوش تغییر بوده است، باعث ناراحتی شما خواهد شد.

این فلسفه، دقیقا یکی از ایده‌های پایه‌ای در پارادایم شیءگرا می‌باشد. تمام جزئیات پیاده سازی در سیستم شما باید در پشت یک واسط عمومی مستحکم و سازگار، از کاربران آنها پنهان باشد. نیاز کاربران، دانستن درباره واسط عمومی می‌باشد؛ اما هرگز مجاز به دیدن جزئیات پیاده سازی آنها نیستند. با این روش، پیاده ساز میتواند به هرشکلی که مناسب است، پیاده سازی را تغییر دهد؛ درحالیکه واسط عمومی مانند سابق می‌باشد. به عنوان مسافری که مکرر سفر میکنم، به شما اطمینان میدهم که استفاده از ساعت‌های زنگدار با وجود عدم اطلاع از پیاده سازی آنها، فواید عظیمی دارند. در هتل‌های زیادی که از دسته بندی‌های گسترده‌ای از ساعت‌ها مانند الکتریکی، قابل کوک (windup)، باتری خور، در هر دو مدل دیجیتال و آنالوگ استفاده میکنند، اقامت کرده‌ام. یکبار هم اتفاق نیفتاده‌است در حالیکه در هواپیما نشسته باشم، نگران این باشم که قادر نخواهم بود از ساعت زنگی اتاقم در هتل استفاده کنم.

بیشتر خوانندگان این کتاب، با وجود اینکه در نزدیکی آنها شاید ساعت زنگداری هم نباشد، ولی منظور بنده را با عبارت «ساعت زنگدار» متوجه شدند. به چه دلیل؟ شما در زندگی خودتان ساعت‌های زنگدار زیادی را می‌بینید و متوجه می‌شوید که همه آنها از یکسری خصوصیات مشترک مانند زمان، یک زمان هشدار و طراحی‌ای که مشخص میکند هشدار روشن یا خاموش است، بهره می‌برند. همچنین متوجه می‌شوید که همه ساعت‌های زنگداری که دیده‌اید امکان تنظیم کردن زمان، تنظیم زمان هشدار و روشن و خاموش کردن هشدار را به شما می‌دهند. در نتیجه، شما الان مفهومی را به نام «ساعت زنگدار» دارید که مفهومی را از داده و رفتار، در یک بسته بندی مرتب برای همه ساعت‌های زنگدار، تسخیر می‌کند. این مفهوم به عنوان یک Class (کلاس) شناخته می‌شود. یک ساعت زنگدار فیزیکی که شما در دست خود آن را نگه داشته‌اید، یک Object (وهله، Instance) ای از کلاس ساعت زنگدار می‌باشد. رابطه بین مفهوم کلاس و وهله، Instantiation Relationship (وهله سازی) نام دارد. به یک object، ساعت زنگدار وهله سازی شده (Instantiated) از کلاس ساعت زنگدار گفته می‌شود؛ در حالیکه از کلاس ساعت زنگدار به عنوان تعمیم (Generalization) از همه object‌های کلاس ساعت زنگدار که شما با آنها روبرو شده‌اید، یاد می‌شود. 

شکل 2.1 An Alarm Class and Its Objects 

شکل 2.1 An Alarm Class and Its Objects

 اگر من به شما می‌گفتم که ساعت زنگدارم از روی پاتختی (میز کوچک کنار تخت که دارای کشو می‌باشد) من پرید، من را گاز گرفت، سپس گربه‌ی همسایه را دنبال کرد، قطعا مرا دیوانه به حساب می‌آوردید. اگر به شما می‌گفتم که سگ من کارهای مشابه‌ای را انجام می‌دهد، کاملا منطقی می‌بود. چون نام یک کلاس تنها به مجموعه‌ای از خواص اشاره نمی‌کند، بلکه رفتارهای موجودیت (entity) را نیز مشخص می‌کند. این رابطه دوسویه بین داده و رفتار، اساس پارادایم شیء گرا می‌باشد.

یک object همیشه دارای 4 جنبه مهم زیر خواهد بود:
  • هویت خود (ممکن است آدرس آن در حافظه باشد) - its own identity
  • خواص کلاس خود (معمولا استاتیک) و مقادیر این خواص (معمولا پویا) - attributes of its class 
  • رفتار کلاس خود (از دید پیاده ساز) -  behavior of its class
  • واسط منتشر شده کلاس خود (از دید استفاده کننده) - published interface of its class

یک کلاس را  می توان با record definition (ساختار داده پایه، struct) و لیستی از عملیاتی که مجاز به کار بر روی این record definition هستند، پیاده سازی کرد. در زبان‌های رویه‌ای (Procedural) یافتن وابستگی داده‌ها در یک تابع معین، آسان می‌باشد. این کار را می‌توان به سادگی با بررسی کردن جزئیات پیاده سازی تابع و مشاهده نوع داده پارامترهای آن، مقادیر بازگشتی و متغییرهای محلی‌ای که تعریف شده‌اند، انجام داد. اگر قصد شما پیدا کردن وابستگی‌های تابعی بر روی یک داده می‌باشد، باید همه کد را بررسی کرده و به دنبال توابعی باشید که به داده شما وابسته هستند. در مدل شیء گرا، هر دو نوع وابستگی (داده به رفتار و رفتار به داده) به راحتی در دسترس می‌باشند. وهله‌ها، متغیرهایی از یک نوع داده کلاس هستند. جزئیات داخلی آنها باید فقط برای لیست توابع مرتبط با کلاس‌هایشان آشکار باشد. این محدودیت دسترسی به جزئیات داخلی وهله‌ها، Information Hiding نامیده می‌شود. اختیاری بودن این بحث در خیلی از زبان‌های شیء گرا ما را به سمت اولین قاعده شهودی هدایت می‌کند.

قاعده شهودی 2.1 
همه داده‌ها باید در داخل کلاس خود پنهان شده باشند. (All data should be hidden within its class)

با نقض این قاعده، امکان نگهداری را هم از دست می‌دهید. اجبار به پنهان کردن اطلاعات در مراحل طراحی و پیاده سازی، بخش عظیمی از فواید پارادایم شیء گرا می‌باشد. اگر داده به صورت عمومی تعریف شده باشد، تشخیص اینکه کدام بخش از عملیات (functionality) سیستم به آن داده وابسته است، سخت و مشکل خواهد بود. در واقع، نگاشت تغییرات داده به عملیات سیستم، همانند طراحی و پیاده سازی در دنیای action-oriented می‌باشد. ما مجبور می‌شویم برای تشخیص اینکه کدام عملیات به داده مورد نظر ما وابسته است، تمام عملیات سیستم را بررسی کنیم، تا به این ترتیب متوجه شویم.

برخی اوقات، یک توسعه دهنده استدلال می‌کند «نیاز دارم این بخش از داده را عمومی تعریف کنم زیرا ....» در این وضعیت، توسعه دهنده باید از خود سوال کند «کاری که تلاش دارم با این داده انجام دهم چیست و چرا کلاس این عملیات را خودش برای من انجام نمی‌دهد؟» در همه موارد  این کلاس است که به سادگی عملیات ضروری را فراموش کرده‌است. کمی بر روی شکل 2.2 فکر کنید. توسعه دهنده به صورت تصادفی فکر کرده است که عضو byte_offset را برای مجاز ساختن دسترسی تصادفی I/O، به صورت عمومی تعریف کند. اما چیزی که واقعا برای انجام این کار به آن نیاز داشت، تعریف یک operation بود (در زبان سی، توابع fseek و ftell برای ممکن کردن دسترسی تصادفی I/O، موجود هستند).

مراقب توسعه دهنده‌هایی که جسورانه می‌گویند: «ما می‌توانیم این بخش از داده را تغییر دهیم، زیرا هیچوقت تغییر نخواهد کرد!» باشید. طبق قانون برنامه نویسی مورفی، اولین بخشی که نیاز به تغییر خواهد داشت همین بخش از داده است.

شکل 2.2 Accidental Public Data   

 Accidental Public Data

به عنوان مثال دیگر برای روشن‌تر شدن بحث، کلاس Point را که پیاده سازی آن به روش مختصات دکارتی می‌باشد، در نظر بگیرید. یک طراح بی‌تجربه ممکن است دلیل تراشی کند که ما می‌توانیم داده‌های  X و Y را به صورت عمومی تعریف کنیم؛ چرا که هیچ موقع تغییر نخواهند کرد. فرض کنید نیاز جدیدی مبنی بر اینکه پیاده سازی Point به ناچار باید از دکارتی به قطبی تغییر کند، به دست شما برسد. به این صورت استفاده کنندگان از این کلاس Point نیز باید تغییر کنند. حال اگر داده‌ها پنهان بودند و عمومی نبودند، در نتیجه فقط لازم بود پیاده ساز‌های این کلاس، کد خود را تغییر دهند.

شکل 2.3  The danger of public data 

 خطر داده‌های عمومی

مطالب
طراحی شیء گرا: OO Design Heuristics - قسمت سوم
پیشنهاد می‌کنم قسمت‌های قبل را مطالعه کنید تا با اصطلاحات استفاده شده در ادامه مقالات آشنا باشید. در مقالات آتی، مباحث کمی قابل بحث‌تر خواهند بود.

Class Coupling and Cohesion

تعدادی از قواعد شهودی هم، با Coupling و Cohesion به ترتیب مابین و درون کلاس‌ها، سروکار دارند. تلاش ما در راستای افزایش Cohesion درون کلاس‌ها و سست کردن و کاهش Coupling مابین کلاس‌ها می‌باشد. این قواعد شهودی همین اهداف را در پارادایم action-oriented، در ارتباط با توابع دارند. هدف از Tight Cohesion (انسجام و چسبندگی قوی) در توابع، انسجام بالا و ارتباط نزدیک مابین کدهای موجود در تابع، می‌باشد. هدفی که Loose Coupling (اتصال سست و ضعیف، وابستگی ضعیف) در بین توابع دنبال می‌کند، اشاره دارد به اینکه اگر تابعی قصد استفاده از تابع دیگری را داشته باشد، باید وارد شدن و خروج از آن، از یک نقطه صورت گیرد. این مباحث منجربه مطرح شدن قواعد شهودی از جمله: «یک تابع باید طوری سازماندهی شود که تنها یک دستور return  داشته باشد»، در پارادایم action-oriented می‌شود.
ما در پارادایم شیء گرا، اهداف خود از Loose Coupling و Tight Cohesion را در سطح کلاس مطرح می‌کنیم. 5 شکل اصلی Coupling مابین کلاس‌ها به شرح زیر می‌باشد:

  •  Ni Coupling
  •  Export Coupling
  •  Overt Coupling
  •  Covert Coupling
  •  Surreptitious Coupling
Nil Coupling

بهترین حالتی که دو کلاس به طور مطلق هیچ وابستگی به یکدیگر ندارند. در این صورت می‌توان یکی کلاس‌ها را حذف کرد، بدون اینکه تأثیری بر روی سایر آنها داشته باشد. البته وجود برنامه‌ای کاربردی با این نوع اتصال ممکن نخواهد بود. بهترین چیزی که می‌شود با این نوع اتصال ایجاد کرد، Class Libraryای می‌باشد که شامل مجموعه ای از کلاس‌های مستقل بوده، به طوری که هیچ تأثیری بر روی یکدیگر ندارند.

Export Coupling

در این شکل از اتصال، یک کلاس به واسط عمومی کلاس دیگر وابسته می‌باشد؛ به این معنی که از عملیاتی که کلاس مورد نظر در واسط عمومی خود قرار داده است، استفاده می‌کند.

Overt Coupling

این نوع اتصال زمانی رخ می‌دهد که یک کلاس از جزئیات پیاده سازی کلاس دیگر با داشتن اجازه دسترسی از جانب آن، استفاده کند. به عنوان مثال، مکانیزم کلاس‌های friend در زبان سی پلاس پلاس، که امکان این را می‌دهد کلاس X اجازه دوستی به کلاس Y را اعطا کند و در این صورت کلاس Y می‌تواند به جزئیات پیاده سازی خصوصی کلاس X دسترسی داشته باشد.

Cover Coupling

این نوع اتصال هم به مانند Overt می‌باشد؛ با این تفاوت که هیچ اجازه دسترسی به کلاس Y داده نشده است. اگر زبانی داشته باشیم که به کلاس Y اجازه دهد خود را به عنوان دوست کلاس X معرفی کند، در این صورت نوع اتصال بین دو کلاس X و Y از نوع Covert می‌باشد. به عنوان مثال واقعی، می‌توان به استفاده از Reflection در دات نت اشاره کرد.

Surreptitious Coupling (اتصال پنهان)

آخرین نوع اتصال که بدترین حالت هم محسوب می‌شود، مربوط است به زمانیکه کلاس X به هر طریقی که شده از جزئیات داخلی کلاس Y آگاه باشد و از اعضای عمومی داده‌ای (public data member) آن کلاس استفاده کند. منظور این است که با تغییر این داده‌های کلاس متوجه میشود که بر روی عملیات b از کلاس چه تأثیری می‌گذارد و با اتکاء به این دستاورد، جزئیات داخلی خود را پیاده سازی می‌کند و یک اتصال پنهان را با کلاس Y ایجاد کرده است. در این حالت یک وابستگی قوی به صورت پنهان مابین رفتاری از کلاس Y و پیاده سازی کلاس X ایجاد شده است.

قاعده شهودی 2.7
اتصال و پیوستگی مابین کلاس‌ها باید از نوع Nil یا Export باشد؛ به این معنی که یک کلاس فقط از واسط عمومی کلاس دیگر استفاده کند یا کاری با آن نداشته باشد. (Classes should only exhibit nil or export coupling with other classes, that is, a class should only use operations in the public interface of another class or have nothing to do with that class.)
بجز این دو نوع اتصال، بقیه شکل‌های اتصال به طریقی اجازه دسترسی به جزئیات پیاده سازی کلاس‌ها را اعطا می‌کنند. در نتیجه باعث ایجاد وابستگی مابین پیاده سازی دو کلاس می‌شوند. این وابستگی ما بین پیاده سازی‌ها به محض نیاز به تغییر پیاده سازی یکی از کلاس‌ها ، باعث به وجود آمدن مشکلات نگهداری خواهند شد.
Cohesion درون کلاس‌ها سعی بر این دارد که مطمئن شود تمام اجزای یک کلاس به شدت باهم مرتبط هستند. تعدادی از قواعد شهودی نیز در ادامه بر این خصوصیت دلالت دارند.

قاعده شهودی 2.8
یک کلاس باید یک و تنها یک Key Abstraction را تسخیر نماید. (A class should capture one and only one key abstraction)
یک Key Abstraction به عنوان یک Entity در Domain Model تعریف می‌شود و اغلب در غالب اسم در اسناد و مشخصات نیازمندی‌ها ظاهر می‌شوند. هر کدام از آنها باید فقط به یک کلاس نگاشت پیدا کنند. اگر این نگاشت به بیش از یک کلاس انجام گیرد، در نتیجه احتمالا طراح هر تابع را به عنوان یک کلاس تسخیر کرده است. اگر بیش از یک Key Abstraction به یک کلاس نگاشت پیدا کرده باشد، پس احتمالا طراح یک سیستم متمرکز را طراحی کرده است. این کلاس‌ها Vague Classes نامیده می‌شوند و باید آنها در دو کلاس یا بیشتر، تسخیر شوند.

قاعده شهودی 2.9
داده و رفتار مرتبط را در یک جا (کلاس) نگه دارید. (Keep related data and behavior in one place)
در واقع هدفی که این قاعده به دنبال آن می‌باشد این است که هر دو جزء تشکیل دهنده یک Key Abstraction ، یعنی همان داده و رفتار، باید توسط فقط یک کلاس تسخیر شوند. با نقض این قاعده، توسعه دهنده باید با قرار داد (Convention) خاصی برنامه نویسی کند. 
راه شناسایی
طراح باید کلاس‌هایی را که مرتبا داده‌های مورد نیاز خود را با متدهای get از سایر کلاس‌ها دریافت می‌کنند، شناسایی کند. زیرا این نوع کلاس‌ها این قاعده شهودی را نقض کرده‌اند.

مثال واقعی
استفاده از الگوی Domain Model ارائه شده توسط اقای Martin Fowler که دقیقا اشاره به این قاعده دارد.
یا برعکس آن ضد الگوی Anemic Domain Model که ناقض این قاعده می‌باشد. 
در قسمت اول اشاره کردیم این قواعد را به راحتی می‌توان در صورت نیاز نقض کرد. بعضی از مواقع نیاز به طراحی فیزیکی است که باعث تغییر در طراحی منطقی شده و چه بسا می‌تواند باعث نقض هر کدام از این قواعد شهودی نیز شود. اگر به بخش پروژه‌های سایت رجوع کنید این نقض کاملا مشهود (DomainClasses و ServiceLayer موجود در طراحی فیزیکی آنها) می‌باشد (بیشتر از Anemic Domain Model استفاده شده است)؛ ولی نمی‌توان گفت که این کار اشتباه است.

قاعده شهودی 2.10
اطلاعات نامرتبط به هم را در کلاس‌های جدا از هم قرار دهید. ((Spin off nonrelated information into another class (i.e., noncommunicating behavior) 

هدف از این قاعده این است که اگر کلاسی داریم که یکسری از متدهایش با بخشی از داده و یکسری دیگر با بخش دیگر داده‌ها کار میکنند، در واقع شما دو Key Abstraction را به یک کلاس نگاشت کرده اید (Vague Class) و باید آنها را به کلاس‌های جدا نگاشت کنید.

شکل 2.6 A class with noncommunicating behavior

مثال واقعی

به کلاس Dictionary در تصویر زیر توجه کنید.
برای تعداد کمی داده، بهترین پیاده سازی با استفاده از List و در مقابل برای تعداد داده زیاد بهترین پیاده سازی، استفاده از HashTable می‌باشد. هر یک از این پیاده سازی‌ها، به متدهایی برای add و find کلمات نیاز دارند. طراحی سمت چپ تصویر نشان از نقض این قاعده شهودی دارد.

شکل 2.7 (Noncommunicating behavior (real-world example

در طرح سمت چپ، استفاده کننده باید بداند که چقدر داده وارد کند. از طرفی نمایش جزئیات پیاده سازی در نام کلاس هم ایده خوبی نیست (طرح سمت چپ). بهترین راه حل که در مقالات آینده به آنها خواهیم رسید، بحث استفاده از ارث بری می‌باشد. به این ترتیب، با استفاده از  یک کلاس Dictionary که نمایش جزئیات داخلی خود را مخفی کرده و در شرایط لازم نمایش جزئیات داخلی خود را تغییر دهد. منظور این است که استفاده کننده درگیر جزئیات داخلی آن نشود و این جزئیات که کدام نوع PDict یا HDict استفاده خواهد شد، از دید او مخفی باشد.

اشتراک‌ها
مشکلات استفاده از bool در طراحی API

تا حد ممکن از پارامترهای bool ایی در طراحی API استفاده نکنید. برای مثال مفهوم (widget.repaint(false بدون مراجعه به مستندات آن ممکن نیست. bool را بهتر است تبدیل به enum کنید.

مشکلات استفاده از bool در طراحی API
مطالب
طراحی شیء گرا: OO Design Heuristics - قسمت پنجم

(The God Class Problem (Behavioral Form 

یکی از مخاطراتی که ممکن است موجب عدم بروز مزایای شیء گرایی در طرح شما شود، بحث God Class می‌باشد. شکل رفتاری آن (Behavioral Form) بیشتر در اثر یک خطای مشترک بین توسعه دهندگان پارادایم action-oriented و در جریان مهاجرت به سمت پارادایم شیء گرا، رخ می‌دهد.

این توسعه دهندگان بیشتر سعی در تسخیر و دستیابی به یک مکانیزم کنترل مرکزی شبیه به آنچه در پارادایم action-oriented داشته‌اند، در طراحی شیء گرای خود دارند. حاصل این کار تشکیل کلاسی خواهد بود که همه کارها را انجام می‌دهد، درحالیکه جزئیات ناچیزی هم به عهده مجموعه‌ای از کلاس‌ها سپرده شده است.

قاعده شهودی 3.1

تا حد ممکن هوشمندی سیستم را به صورت افقی و به طور یکنواخت توزیع کنید. به این معنی که کلاس‌های سطح بالای موجود در طراحی، باید کار را به طور یکسان مابین خود به اشتراک بگذارند. (Distribute system intelligence horizontally as uniformly as possible, that is, the top-level classes in a design should share the work uniformly)
منظور اینکه Businessای را که سیستم قرار است پیاده سازی کند، بین کلاس‌های سطح بالا تقسیم کنید. در حالت vertical یا عمودی می‌توان در نظر گرفت که کلاسی این Business را توسط یکسری متد در دل خود پیاده سازی کند و این متدها یکدیگر را فراخوانی خواهند کرد. 
قاعده شهودی 3.2
در سیستم خود God Class ایجاد نکنید. به کلاس هایی که نام آنها شامل Driver، Manager و یا Subsystem می‌باشد، مشکوک باشید. (Do not create god classes/objects in your system. Be very suspicious of a class whose name contains Driver, Manager, System, or Subsystem)

مانند: BlahBlahSystem یا BlahManager

قاعده شهودی 3.3
مراقب کلاس هایی باشید که در واسط عمومی آنها تعداد زیادی Accessor Method تعریف شده است؛ وجود آنها نشان از این دارد که داده و رفتار، در یکجا نگه داشته نشده اند. (Beware of classes that have many accessor methods defined in their public interface. Having many implies that related data and behavior are not being kept in one place)
ازدیاد عملیات get و set در واسط عمومی کلاس‌ها که Accessor Method نامیده می‌شوند، نشان دهنده ایجاد شکل رفتاری God Class می‌باشند. منظور این است که یک کلاس، رفتارهایی برای کار کردن با داده‌های خود در نظر نگرفته است و این داده‌ها را از طریق accessor method‌ها در اختیار کلاس دیگری قرار می‌دهد تا عملیات روی داده‌ها را انجام دهد. در اینجا هم مقصود God Class شدن کلاسی است که از این accessor method‌ها استفاده می‌کند و نشان از این دارد که تعداد رفتارهای آن زیاد خواهد شد. 
قاعده شهودی 3.4
مراقب کلاس هایی باشید که تعداد خیلی زیادی رفتار نامرتبط دارند؛ یعنی رفتارهایی که فقط برروی زیر مجموعه ای از داده‌های کلاس کار می‌کنند. God Class‌ها اغلب دارای اینگونه رفتارهای نامرتبط به هم هستند. (Beware of classes that have too much noncommunicating behavior, that is, methods that operate on a proper subset of the data members of a class. God classes often exhibit much noncommunicating behavior)
منظور اینکه کلاس مورد نظر را می‌توان شکست و تبدیل به دو کلاس مختلف کرد. به عنوان اولین مثال، دامنه مربوط به سیستم برنامه ریزی دوره‌های آموزشی را در نظر بگیرید. در این دامنه، ما با وهله هایی از «Student» ،«Course» و «CourseOffering» سروکار خواهیم داشت. 
قصد داریم با فراخوانی متد ()add_student مربوط به CourseOffering، یک دانشجو را به لیست شرکت کنندگان یک دوره اضافه کنیم. همچنین در این زمان لازم است مطمئن شویم که دانشجوی مورد نظر تمام پیش نیاز‌های دوره انتخاب شده را گذرانده باشد. به نظر شما کدام کلاس می‌بایست عملیات چک کردن پیش نیازها را انجام دهد؟
کلاس دانشجو از دوره‌هایی که گذرانده است آگاه است و کلاس دوره هم از پیش نیاز‌های خود. در بهترین حالت شاید یکی از طراحی‌های زیر را ارائه دهید. به شکلی که یا کلاس دوره با استفاده از متد get_courses مربوط به کلاس دانشجو، داده مورد نیاز را بدست آورده و عملیات چک کردن را در دل خود بگنجاند یا برعکس.

در هر دو طراحی بالا، بخشی از اطلاعات مربوط به policy (سیاست) در کلاس هایی قرار دارد که موضوع تصمیمات سیاست‌ها هستند. این کار از آن جهت که کلاس‌های مورد نظر ما را به دامنه خاصی که این policy در آن دامنه معنا دارد وابسته می‌کند و امکان استفاده مجدد از آن کلاس‌ها را از دست خواهید داد.

راه حل‌های پیشنهادی برای مشکل مطرح شده به شکل زیر می‌باشند:

با توجه به طراحی شکل بالا، یا خود کلاس CourseOffering با استفاده از لیست دوره‌های گذرانده شده توسط دانشجو و لیست دوره‌های پیش نیاز دوره انتخابی، چک کردن را انجام دهد و یا کلاسی با عنوان PrereqChecker که یک Controller Class (کلاسی که فقط رفتار دارد و داده مورد نظر خود را توسط سایر کلاس‌ها و از طریق accessor methodهای آنها تأمین می‌کند) می‌باشد، وظیفه چک کردن را برعهده بگیرد.


علاوه بر اینکهaccessor method ها، داده را برای کلاس‌های کنترلر مهیا می‌کنند (مانند مثال بالا)، وظیفه‌ی مهیا کردن داده برای UI (رابط کاربری) را نیاز بر عهده خواهند داشت. به این صورت که رابط کاربری، با استفاده از این متدها، مشخصات درونی مدل را نمایش دهد و یا این امکان را به کاربر می‌دهد که این مشخصات درونی مدل را ویرایش کرده و به سمت مدل ارسال نماید.

قاعده شهودی 3.5

در برنامه‌هایی که شامل یک مدل شی گرایی می‌باشند که با رابط کاربری تعامل دارند، مدل نباید به رابط کاربری وابسته باشد. رابط کاربری می‌بایست وابسته به مدل باشد. (In applications that consist of an object-oriented model interacting with a user interface, the model should never be dependent on the interface. The interface should be dependent on the model)

برای عدم نقض این قاعده شهودی، لازم است در مدل یکسری accessor method در نظر گرفته شود تا رابط کاربری از آن استفاده کند؛ ولی باید مراقب بود که این accessor method‌ها صرفا توسط رابط کاربری استفاده شود و عدم توجه به این قضیه، احتمالا شما را به سمت نقض قاعده 3.3 متمایل خواهد کرد.

مطالب
اصول طراحی شیء گرا: OO Design Principles

قصد دارم مجموعه ای کامل از اصول طراحی شیء گرا، الگوهای طراحی و best practice ‌های مربوطه را ارائه دهم. از این رو ابتدا با اصول طراحی شروع می‌کنم. سپس در مقالات آتی به الگوهای مختلف خواهم پرداخت و تا جایی که معلومات اجازه دهد مشخص خواهم کرد که هر الگو متمرکز بر رعایت کدام یک از اصول است و اینکه آیا مناسب است از الگوی مورد نظر استفاده کنیم.

این مطالب نیز چکیده ای از آموزش‌های Lynda, Pluralsight , SkillFeed  و کتاب های Gang of four, Headfirst Design patterns  و ... میباشد


اصل اول: Encapsulate what varies

"آنچه را که تغییر می‌کند مشخص و جدا کن یا به عبارتی آنرا کپسوله کن"

برای آنکه بتوانیم کدی منعطف، قابل استفاده مجدد و خوانا داشته باشیم، ابتدا باید بخش‌های ثابت و متغیر کد را تشخیص دهیم و کاری کنیم تا بخش ثابت، بدون تکرار در جای جای برنامه استفاده شود و سپس برای بخش متغیر برنامه ریزی کنیم.


اصل دوم: Program to an interface not implementation

" برنامه نویسی را متمرکز بر واسط کن، نه نحوه‌ی پیاده سازی "

برای این اصل تعابیر مختلفی ارائه شده است:

  • تمرکز بر واسط‌ها به معنای تمرکز بر رفتار است که باعث می‌شود انعطاف برنامه بیشتر شده و با تغییر نحوه‌ی پیاده سازی بتوان همچنان سیستمی پایدار داشت.
  • تمرکز بر "چه کاری انجام می‌شود" باعث می‌شود بدون نگرانی از "چگونگی انجام آن" بتوانیم معماری سیستم را طراحی کنیم.
  • واسط‌ها نقش پروتکل را دارند و باعث پنهان شدن نحوه‌ی پیاده سازی از چشم کلاینت (استفاده کننده‌ی خدمت) می‌شوند و آنها را ملزم میکنند تا به ورودی و خروجی تمرکز کنند.

برای رعایت این اصل باید:

  • سعی بر تعریف واسط برای اکثر کلاس‌ها کنیم
  • اشیا را از نوع واسط تعریف کنیم، نه کلاس‌های پیاده ساز آن

در کد زیر نحوه‌ی تعریف واسط را برای کلاس و تعریف اشیاء از نوع واسط را میبینیم: 

    public interface IMyInterface
    {
        void DoWork();
    }

    public class MyImplementation1 : IMyInterface
    {
        public void DoWork()
        {
            var implementationName = this.GetType().ToString();
            Console.WriteLine("DoWork from " + implementationName);
        }
    }
    public class MyImplementation2 : IMyInterface
    {
        public void DoWork()
        {
            var implementationName = this.GetType().ToString();
            Console.WriteLine("DoWork from " + implementationName);
        }
    }

    public class Context
    {
        IMyInterface myInterface;

        public void Print() 
        {
            myInterface = new MyImplementation1();
            myInterface.DoWork();

            myInterface = new MyImplementation2();
            myInterface.DoWork();
        }
    }


اصل سوم: Favor composition over inheritance

"ترکیب را بر توارث ترجیح بده"

رابطه "دارد" (has a ) انعطاف بیشتری نسبت به ارث بری یا "از نوع ... هست" ( is a ) دارد. برای مثال فرض کنید کلاس Enemy رفتار Movable را دارد و این رفتار در طول بازی بر حسب موقعیتی تغییر میکند. اگر این رفتار را با توارث مدل کنیم، یعنی Enemy از نوع Movable باشد، آنگاه برای هر نوع رفتار Movable (هر نوع پیاده سازی) باید یک نوع Enemy داشته باشیم و تصور کنید بعضی از این پیاده سازی‌ها در کلاس Player یکسان باشد. آنگاه کد باید دوباره تکرار شود. حال تصور کنید این موقعیت را با ترکیب مدل کنیم. آنگاه کلاس Enemy یک شیء از جنس Movable خواهد داشت و در زمان نیاز میتواند نوع این رفتار را با نمونه گیری از کلاس‌های پیاده ساز آن، تغییر دهد. در واقع با اینکار اصل اول را رعایت کرده ایم و بخش ثابت را از بخش متغیر جدا نموده ایم.

در زیر مدلسازی با توارث را میبینیم: 

public interface Movable
    {
        void Move();
    }
    public class EnemyBase : Movable
    {
        // Enemy properties goes here
        protected int x, y;
        public virtual void Move()
        {
            x += 2;
            y += 2;
        }
    }
    public class EnemyWithMoveType2 : EnemyBase
    {
        // override the move method
        public override void Move()
        {
            x += 4;
            y += 4;
        }
    }
    public class EnemyWithMoveType3 : EnemyBase
    {
        // override the move method
        public override void Move()
        {
            x += 6;
            y += 6;
        }
    }
    public class PlayerBase : Movable
    {
        // Player properties goes here
        protected int x, y;
        public  virtual void Move()
        {
            // same code as EnemyBase move method
            x += 2;
            y += 2;
        }
    }
    public class PlayerWithMoveType2 : PlayerBase
    {
        // override the move method
        public override void Move()
        {
            // same code as EnemyWithMoveType2 move method
            x += 4;
            y += 4;
        }
    }
    public class PlayerWithMoveType3 : PlayerBase
    {
        // override the move method
        public override void Move()
        {
            // same code as EnemyWithMoveType3 move method
            x += 6;
            y += 6;
        }
    }  

در ادامه نیز مدلسازی با ترکیب را میبینیم: 

     public interface IMovable
    {
        void Move(ref int x, ref int y);
    }
    public class EnemyBase
    {
        // Enemy properties goes here
        protected int x, y;
        IMovable moveBehavior;
        public void SetMoveBehavior(IMovable _moveBehavior) { moveBehavior = _moveBehavior; }
        public void Move()
        {
            moveBehavior.Move(ref x,ref y);
        }
    }
    public class PlayerBase
    {
        // Player properties goes here
        protected int x, y;
        IMovable moveBehavior;
        public void SetMoveBehavior(IMovable _moveBehavior) { moveBehavior = _moveBehavior; }
        public void Move()
        {
            moveBehavior.Move(ref x, ref y);
        }
    }
    public class MoveBehavior1
    {
        public void Move(ref int x, ref int y)
        {
            x += 2;
            y += 2;
        }
    }
    public class MoveBehavior2 : IMovable
    {
        public void Move(ref int x, ref int y)
        {
            x += 4;
            y += 4;
        }
    }
    public class MoveBehavior3 : IMovable
    {
        public void Move(ref int x, ref int y)
        { 
            x += 6;
            y += 6;
        }
    }  

همانطور که میبینید، با فراخوانی تابع SetMoveBehavior میتوان رفتار را در زمان اجرا تغییر داد.

در مقاله‌ی بعدی به ادامه‌ی اصول خواهم پرداخت. از شنیدن نظرات و سوالات شما خرسند خواهم شد.

مطالب
طبقه بندی Bad Code Smell ها
نقل قول‌های زیادی، در مورد کیفیت کد وجود دارند. دستور العمل‌های فراوانی نیز در این راستا وجود دارند. یکی از ابزارهایی که برای نوشتن کدهایی با کیفیت مطلوب وجود دارد، مجموعه الگوهای بد کد نویسی است که به Code smell یا بوی بد کد مشهور هستند.  
بوی بد کد، نشانه‌هایی در کد هستند که حکایت از مشکلات عمیق‌تری دارند. بوی بد کد مساوی با باگ نیست. ولی خطر افزایش باگ‌ها و یا مشکلاتی را در آینده، به دنبال خواهند داشت. بوی بد کد معمولا حاصل رعایت نکردن یک سری اصول اولیه برنامه نویسی و یا طراحی شیء گرا هستند. 
برای بهبود کیفیت نرم افزار در دراز مدت نیاز است موارد بوی بد کد به دقت بررسی و رفع شوند. رفع شدن آنها ریسک انباشته شدن بوی بد کد را در پروژه کم خواهد کرد. یکی از فواید جلوگیری از انباشته شدن چنین الگوهای بدی در پروژه، بهبود فرآیند نگهداشت آن می‌باشد که موضوعی بسیار مهم برای چابکی یک تیم نرم افزاری است. 
هنگام مشاهده‌ی بوی بد، در بخشی از کدها، معمولا اولین اقدام، رفع آن است (Refactoring). در فرآیند رفع آن ممکن است الگوهای بد دیگری در کد یافت شوند که با آنها نیز به همین صورت برخورد خواهد شد. 
انوع بوهای بد کد به دسته‌های زیر طبقه بندی می‌شوند. 

کدهای متورم (Bloaters) 


این دسته در واقع تکه کدهایی (متد، کلاس و ...) هستند که به دلیل بزرگی بیش از اندازه عملا امکان کار با آن‌ها وجود ندارد. این بخش‌های بزرگ کد معمولا با توسعه تدریجی محصول ایجاد و روی هم انباشته می‌شوند. بوهای بد این دسته بندی به صورت زیر هستند:

1 - متدهای بلند (Long method): در این الگوی بد، متدها تعداد خطهای زیادی از کد را شامل می‌شوند. به طور معمول متدهایی با تعداد خطوط بیشتر از 10 خط، متدهای بلند محسوب می‌شوند. نکته قابل توجه این است که هیچ کس متدی را با تعداد خطوط زیاد طراحی نمی‌کند! معمولا به مرور زمان تعداد خط‌های یک متد افزایش می‌یابند. 
2 - کلاس‌های بزرگ (Large class): کلاسی که تعداد فیلدها، متدها و خطوط کد زیادی دارد. 
3 - وسواس استفاده از متغیرهای داده‌ای اولیه (Primitive obsession): این بوی بد معمولا به سه شکل بروز می‌کند. 
  • استفاده از متغیرهای اولیه بجای ساختارهای کوچک برای کارهای اولیه مانند Currency, DateTime, PhoneNumber 
  • استفاده از constant‌ها برای کد کردن اطلاعات مانند USER_ADMIN_ROLE = 1 
  • استفاده از constant‌های رشته‌ای به عنوان نام فیلدها در آرایه‌های داده 
4 - تعداد پارامترهای زیاد متد (Long parameter list): تعداد پارامترهای بیشتر از سه یا چهار عدد در یک متد. 
5 - توده داده (Data clumps): در بعضی موارد ممکن است از متغیرها به صورت دسته‌ای در مکان‌های مختلف کد استفاده شود. مانند استفاده از دسته‌ای از متغیرها برای نگه داشتن اطلاعات مربوط به اتصال پایگاه داده. این دسته‌ها باید به کلاس‌های حمل کننده داده خود تغییر کنند. 
 

بد استفاده کنندگان از شیء گرایی (Object orientation abusers)  


تکه کدهای این بخش در واقع بد استفاده کنندگاه یا ناقص استفاده کنندگان از اصول شیء گرایی هستند. در این دسته بندی موارد زیر وجود دارند:  

1 - گذاره‌های switch: وجود یک گذاره switch پیچیده یا دنباله‌ای از گذاره‌های if  
2 - درخواست رد شده (Refused request): در این حالت یک کلاس مجموعه محدودی از اعضای کلاس پدر خود را پیاده سازی می‌کند و باقی اعضای کلاس پدر یا بدون استفاده می‌مانند یا با استفاده از پرتاب کردن استثناء (Exception throwing) از کار انداخته می‌شوند. 
3 - فیلد موقتی (Temporary field): در این حالت متغیرها مقدار خود را در شرایط خاصی می‌گیرند و در بقیه شرایط خالی هستند. 
4 - کلاس هایی دقیقا مشابه در کارایی ولی متفاوت در مشخصات (Alternative Classes with Different Interfaces): دو کلاس دقیقا یک کار را انجام می‌دهند ولی نام اعضای آنها (متد و ...) متفاوت است. 

جلوگیری کنندگان از تغییر(Change preventers) 


این نشانه‌ها حاکی از این دارند زمانیکه تغییری در یک بخش کد نیاز باشد، در راستای آن حتما باید دیگر بخش‌های کد نیز به مقدار زیادی تغییر کنند. در این حالات اعمال تغییرات و نگهداری کد به شدت سخت خواهد شد. 
مواردی که در این دسته بندی قرار دارند به صورت زیر می‌باشند:  

1 - تغییر واگرا (Divergent change): این حالت زمانی اتفاق می‌افتد که برای اعمال یک تغییر به کلاس نیاز است متدهای زیادی را تغییر دهید. به طور مثال به ازای هر نوع محصولی که به محصولات شما اضافه می‌شود باید متدهای ذخیره، بازیابی، جستجو را تغییر دهید. 
2 - Shotgun Surgery: این حالت شباهت زیادی به تغییر واگرا دارد. تنها تفاوت آن این است که در این حالت شما به ازای هر تغییر نیاز است کلاس‌های زیادی را تغییر دهید. تغییر واگرا در بدنه یک کلاس اتفاق می‌افتد. 
3 - سلسله مراتب موازی ارث بری (Parallel inheritance hierarchy): این مورد یکی کمتر درک شده‌ترین موارد است. در این حالت زمانی که یک زیر کلاس برای یک کلاس ایجاد می‌کنید به ازای آن ناخودآگاه مجبور می‌شوید یک زیر کلاس برای کلاس دیگری ایجاد کنید. 

کدهای غیر ضروری (Dispensables) 


این دسته از کدها معمولا کدهایی هستند بی دلیل و بی استفاده. کدهایی که نبودنشان بهتر از بودنشان است! حذف کردن این کدها به خوانایی و قابلیت نگهداری کد خواهد افزود. بوهای بدی که در این دسته بندی قرار دارند به صورت زیر می‌باشند: 

1 - کامنت: یک متد، با مقادیر فراوانی از کامنت‌های توضیحی پر شده است. 
2 - کد تکراری: در این بوی بد، دو قطعه کد دقیقا مانند یکدیگر هستند. 
3 - کلاس داده (ِData class): کلاس‌هایی که تنها فیلدهای اطلاعاتی در آنها وجود دارند و متدهای خامی که جهت دریافت یا ذخیره اطلاعات در آنها استفاده می‌شوند. این کلاس‌های معمولا هیچ روال منطقی ای در خود ندارند. یکی از قدرت‌های شیء گرایی افزودن رفتار به کلاس‌ها در کنار اقلام اطلاعاتی موجود در آن است.  
4 - کلاس تنبل (Lazy class):  اگر کلاس کار چندانی که درخور نگهداری و توسعه باشد، انجام نمی‌دهد بهتر است از بین برود. 
5 - کد مرده (Dead code): متغیر، پارامتر، متد یا کلاسی که دیگر هیچ استفاده‌ای از آن متصور نیست و هیچ استفاده‌ای در حال حاضر از آن وجود ندارد. 
6 - کلی نگری بیش از اندازه (Speculative Generality): این الگو نیز کدهایی را شامل می‌شود که بلااستفاده هستند. ولی دلیل بلااستفاده بودن آن کلی نگری و دور اندیشی بدون دلیل است. معمولا کدهای تولیدی برای شرایط فعلی و پیش‌بینی آینده تولید می‌شوند. اگر این پیش‌بینی آینده به درستی و بر مبنای واقعیات انجام نشود، معمولا نتیجه کار، طراحی و پیاده سازی ای بی فایده و بلااستفاده خواهد بود. 

کدهایی بیش از اندازه وابسته به هم (Couplers) 


کدهایی که در این دسته قرار می‌گیرند معمولا یا خود درگیر یک وابستگی شدید هستند یا به ایجاد وابستگی بین کلاس‌ها کمک می‌کنند. بوی‌های بدی که در این دسته بندی قرار می‌گیرند به صورت زیر هستند: 

1- متد حسود (Feature envy): متدی که از اعضای یک شیء دیگر بیشتر از اعضای کلاس خود استفاده می‌کند! این اتفاق معمولا زمانی می‌افتد که فیلدهایی به یک "کلاس داده" منتقل می‌شوند. وقتی این اتفاق می‌افتد یکی از راه حل‌ها، انتقال روالهای استفاده کننده از فیلدها به "کلاس داده" مربوطه است.
2 - کلاس‌های بیش از اندازه صمیمی (Inappropriate Intimacy): کلاس‌ها از اعضای internal یکدیگر بیش از اندازه استفاده می‌کنند. کلاس‌های خوب کلاس‌هایی هستند که کمترین اطلاعی را از وضعیت داخلی یکدیگر دارند. 
3 - کتابخانه‌های ناقص (Incomplete Library Class): زمانیکه کتابخانه‌ای آماده می‌شود، بالاخره روزی می‌رسد که این کتابخانه نیازهای پروژه را رفع نمی‌کند و نیاز به توسعه خواهد داشت. ولی از آنجایی که کتابخانه‌ها به صورت فقط خواندنی در اختیار پروژه‌ها قرار می‌گیرند، در صورتیکه توسعه دهنده اصلی آن از توسعه کتابخانه سر باز بزند، مشکلاتی بوجود خواهد آمد. 
4 - زنجیره فراخوانی‌ها (Message chain): زمانیکه یک متد در بدنه خود پیامی به شیء دیگری می‌فرستد که آن شیء نیز به خودی خود پیامی به شیء دیگری می‌فرستد (و الی آخر) یک زنجیره فراخوانی بوجود آمده است. در این روش بیرونی‌ترین استفاده کننده از متد در واقع وابسته به یک زنجیره‌ای از فراخوانی‌ها است که تغییر در هر قدمی از آن باعث خرابی خواهد شد. 
5 - دلال (Middle man): اگر کلاسی تنها کاری که انجام می‌دهد انتقال فراخوانی به کلاس دیگری است، دیگر نیازی به این کلاس وجود نخواهد داشت.

اطلاع از الگوهای بد کد نویسی به همان اندازه اطلاع از الگوهای خوب کد نویسی در کیفیت محصول تولیدی اثر مثبت خواهند داشت. یادگیری طبقه بندی شده این الگوها کار را برای استفاده روزمره از آنها آسان‌تر خواهد کرد.