نظرات مطالب
هزینه استفاده از دات نت فریم ورک چقدر است؟
- نسخه express منهای بحث افزونه پذیری و مواردی که ذکر شد، چیزی کمتر از نسخه‌ی ultimate‌ ندارد. توسعه‌ دهنده‌ی حرفه‌ای هم که نمی‌دونه مثلا بجای MSTest می‌تونه از NUnit استفاده کنه، خوب کمی این واژه‌ی حرفه‌ای برازنده‌ی اون نیست.
- اون مورد کامپایل دستی هم به این دلیل ذکر شد که کمی بیشتر با امکانات موجود آشنا بشیم. کمی شناخت بیشتری از زیر ساخت‌ها پیدا کنیم.
- در مونو که عرض کردم دیگری پروژه‌ی شرکت ناول وجود ندارد. الان شده زاماریان. در همان زمان هم جالب است بدونید مایکروسافت کمک‌های مادی زیادی به ناول کرد که لینوکسی‌ها خیلی به این قضیه مشکوک شده بودند که چرا. در مورد برنامه‌های پیاده سازی شده با آن هم لطفا به لیستی که در سایت آن‌ها هست مراجعه کنید. ضرورتی به تکرار آن‌ها اینجا نیست.
- بله می‌شود در محیط تجاری از آن‌ها استفاده کرد و خیلی‌ها اینکار رو می‌کنند.
- اینکه بقیه کم اطلاع هستند خوب می‌شود اطلاع رسانی کرد. به همین دلیل این مطلب نوشته شده. هدف دیگری در کار نبود.
- اینکه زبان‌های دیگه به این حد نرسیدن مشکل طرفداران آن‌ها هست. بروند کتاب چاپ کنند، زحمت بکشند، تلاش کنند. مثلا فکر می‌کنید سرپا نگه داشتن همین بلاگ کار ساده‌ای است؟ برای نمونه مطلبی رو که در مورد تبدیل html to pdf چند روز قبل منتشر کردم یک هفته کار برده بود تا نحوه‌ی اعمال فونت فارسی رو به اون بتونم تکمیل کنم.
مطالب
مقایسه‌ای کوتاه بین WCF و ASMX

ویژگی WCF ASMX
حداقل پیشنیاز دات نت سه دات نت یک
هدف جایگزینی یکپارچه‌ی فناورهای قبلی شامل
ASMX ، WSE ،
MSMQ ، COM+ Eenterprise
services
و .NET Remoting
ارائه وب سرویس
پروتکل‌های پشتیبانی شده HTTP
TCP
Named pipes
MSMQ
Custom
UDP
HTTP only
پشتیبانی از WS-* standards بلی خیر
پشتیبانی از اطلاعات بایناری بلی خیر
پشتیبانی از REST بلی خیر
میزبان‌های مهیا در هر نوع برنامه‌ی تهیه شده با دات 3 به بعد قابل
میزبانی است، مانند یک برنامه کنسول، یک سرویس ویندوز ان تی و غیره. به این لیست IIS را هم می‌توان اضافه کرد.
فقط IIS
سرعت WCF Services‌ نسبت به ASMX Web Services از 25
تا 50 درصد سریعتر هستند + و +

نحوه‌ی پاسخ دهی به درخواست‌ها (یا ایجاد یک وهله جدید) Singleton / private session / per call per-call
پشتیبانی از تراکنش‌ها (transaction) پشتیبانی تو کار + خیر
امنیت پشتیبانی تو کار + خودتان باید فکری برای این موضوع نمائید.
بسط پذیری بلی + خیر
مدت زمان یادگیری حداقل یک ماه یک روز!

مطالب
سری آموزشی PRISM

PRISM یا Composite Application Guidance الگوهایی را برای تولید برنامه‌های WPF ویا Silverlight ماژولار با قابلیت تست پذیری بالا ارائه می‌دهند. شعار این مجموعه built for change و built to last است که به معنای تهیه سیستم‌هایی با قابلیت تغییر بالا و همچنین سهولت نگهداری آن‌ها در دراز مدت می‌باشد.
جناب Mike Taulty را احتمالا با ویدیوهای آموزش WCF به خاطر دارید. ایشان مجموعه جدیدی را به نام Video Series on PRISM for Silverlight 3 تهیه کرده‌اند که از لینک‌های زیر قابل دریافت است:





نظرات نظرسنجی‌ها
آیا برای پروژه‌های خود تست می‌نویسید؟
توصیه میشه 70درصد پروژه با Unit Test و 20درصد اون با Integration Test و 10درصد اون با UI Test/End-to-End تست بشه ولی به دلیل هزینه بر بودن Unit Test نسبت به بقیه تست‌ها و البته حجم سنگین اش در صورتی که بخوایم اصولی کار کنیم و به الطبع زمان زیادی که میگیره باعث شده اکثر شرکت‌ها در بهترین حالت فقط Integration Test داشته باشن که هم هزینه کم‌تری نسبت به بقیه داره و هم بخش بزرگی از سیستم و سرویس‌ها رو یک جا تست میکنه.
قطعا که این روش مزایای Unit Test رو نداره و تست پذیری جامع و حس اطمینانی که تست واحد به ارمغان میاره رو بقیه روش‌ها نمیارن ولی خب اینی که گفتم وضعیتی بود که توی چندتا شرکت برخورد داشتم باهاش.
به تجربه هم بهم ثابت شده نوشتن اصولی تست با Coverage بالا میسر نمیشه مگر با روی کرد‌های تست محور مثل TDD و BDD نه اینکه پروژه نصفش اماده شده بعد میان میگن خب حالا تست بنویسیم براش. بعدم که سختشون شد میگن تست واحد فایده نداره!
مطالب
آشنایی با CLR: قسمت بیست و دوم
در ادامه قسمت قبلی، به خصوصیات و ویژگی‌های اسمبلی قوی می‌پردازیم:

اسمبلی‌های نام قوی در برابر دستکاری مقاوم هستند
از آنجائیکه محتویات اسمبلی، هش شده و مقدار هش آن امضا می‌شود، در نتیجه اگر شخصی به دستکاری اسمبلی اقدام کرده باشد یا اینکه فایل مد نظر آسیب دیده باشد، به راحتی قابل شناسایی است و آن اسمبلی به عنوان اسمبلی صحیح شناسایی نخواهد شد و نمی‌گذارد در GAC ثبت شود.

موقعیکه برنامه نیاز داشته باشد به اسمبلی نام قوی بایند یا متصل شود، از 4 ویژگی گفته شده‌ی در قسمت قبلی استفاده می‌کند تا آن را در GAC بیابد. اگر اسمبلی درخواستی موجود باشد، زیر دایرکتوری آن برگشت داده خواهد شد؛ ولی اگر آن را نیابد، ابتدا در داخل دایرکتوری برنامه و سپس در مسیرهایی که در فایل پیکربندی ذکر شده‌اند، به دنبال آن خواهد گشت و در نهایت اگر برنامه توسط فایل MSI نصب شده باشد، محل‌های توزیع را از طریق آن جویا خواهد شد و اگر باز به نتیجه‌ای نرسد، اتصال ناموفق گزارش شده و خطای زیر را ایجاد خواهد کرد:
System.IO.FileNotFoundException
هر بار که برنامه اسمبلی را از غیر از مسیر GAC بخواند، ابتدا هش آن اعتبارسنجی می‌شود و اگر هش آن غیرقابل شناسایی باشد، خطای زیر را صادر می‌کند:
System.IO.FileLoadExceptio
یک اسمبلی با نام قوی مزایای زیر را به همراه دارد:
  1. جلوگیری از دستکاری و حفظ امنیت آن
  2. این اسمبلی تنها یکبار از حافظه‌ی فیزیکی استفاده میکند؛ برعکس توزیع خصوصی که برای هر برنامه باید یک فضای دیسکی داشته باشد.
  3. توزیع ساده‌تر برای نسخه‌های آینده فراهم می‌شود که بعدا در مورد آن توضیح می‌دهیم.
با این حال GAC، یک سیستم امنیتی است که تنها باید توسط مدیر سیستم کنترل شود و هم اینکه توزیع آن‌ها به راحتی توزیع اسمبلی‌های خصوصی نیست. توصیه می‌شود که از اسمبلی‌های نام قوی، زمانی در GAC استفاده کنید که نیاز است توسط چندین برنامه به طور مشترک استفاده شود؛ در غیر این صورت از همان شیوه‌ی توزیع خصوصی استفاده شود. چون در این حالت هم بهترین حالت ایزوله بودن مهیاست، هم نصب آن ساده‌تر است و از آنجا که محل GAC در شاخه system32 است مرتبا از فضای دیسک آن ناحیه کم می‌شود.

سیاست‌های انتخاب اسمبلی توسط GAC
موقعی که GAC می‌خواهد یک اسمبلی را برای برنامه شما بازگرداند، از روی خصوصیاتی چون نام اسمبلی، ورژن، فرهنگ، توکن کلید عمومی و در نهایت بسته به معماری ماشین، یک اسمبلی را برمی‌گرداند. در صورتیکه اسمبلی خاصی را برای ماشین مورد نظر پیدا نکند، از اسمبلی یک ماشین دیگر استفاده خواهد کرد. در واقع این انتخاب، یک سیاست پیش فرض است که می‌تواند از طریق ناشر یا مدیر سیستم تغییر پیدا کند و رونویسی شود.
 

کنترل مدیریت پیشرفته (پیکربندی)
در قسمت بیستم با ساخت فایل پیکریندی و نحوه تنظیم کردن اسکن اسمبلی‌ها در CLR آشنا شدیم. این بار قصد داریم در مورد المان‌های دیگر این فایل پیکریندی صحبت کنیم. فایل پیکربندی زیر را بررسی می‌کنیم:
 
<?xml version="1.0"?>
  <configuration>
     <runtime>
        <assemblyBinding xmlns="urn:schemas­microsoft­com:asm.v1">
           <probing privatePath="AuxFiles;bin\subdir" />
             <dependentAssembly>
                <assemblyIdentity name="SomeClassLibrary"  publicKeyToken="32ab4ba45e0a69a1" culture="neutral"/>
                <bindingRedirect  oldVersion="1.0.0.0" newVersion="2.0.0.0" />
                <codeBase version="2.0.0.0"  href="http://www.Wintellect.com/SomeClassLibrary.dll" />
             </dependentAssembly>
             <dependentAssembly>
                <assemblyIdentity name="TypeLib"  publicKeyToken="1f2e74e897abbcfe" culture="neutral"/>
                <bindingRedirect   oldVersion="3.0.0.0­3.5.0.0" newVersion="4.0.0.0" />
                <publisherPolicy apply="no" />
             </dependentAssembly> 
         </assemblyBinding>
     </runtime> 
 </configuration>
 Probing  در قسمت بیستم گفتیم که در این المان، مکان‌هایی را که CLR برای پیدا کردن اسمبلی‌های با نام ضعیف، باید اسکن کند، وارد می‌کنیم که هر مسیر با , از هم جدا شده‌است. برای اسمبلی‌های با نام قوی CLR باید داخل GAC را نگاه کند و در URL هایی که از طریق المان CodeBase مشخص کرده‌ایم. اگر المان CodeBase مشخص نشود، CLR برای پیدا کردن اسمبلی‌های با نام قوی، داخل دایرکتوری‌های این المان را اسکن خواهد کرد.
 Dependent Assembly اول
 در اولین فرزند این المان، Assembly Identity یک اسمبلی با مشخصاتی مثل Culture و توکن عمومی معرفی می‌شود و در BindingRedirect به CLR اطلاع می‌دهد موقعی که به دنبال نسخه یک این اسمبلی است، نسخه‌ی دو آن را برای استفاده جایگزین کند.
 Code Base
 این المان می‌گوید که وقتی CLR سعی در پیدا کردن نسخه‌ی 2 اسمبلی را دارد، آن را از طریق آدرس مورد نظر پیدا کند. این المان میتواند برای اسمبلی‌های با نام ضعیف هم کار کند.
  Dependent Assembly دوم  این مورد هم همانند سابق است با این تفاوت که گستره‌ی نسخه 3 تا 3.5 را به نسخه‌ی 4 تغییر میدهد.
Publisher Policy
اگر سازمان تولید کننده این اسمبلی فایلی برای تعیین Policy به همراه اسمبلی ارائه کرده باشد، این المان باعث می‌شود این فایل ندیده گرفته شود (در مورد فایل Policy در آینده صحبت می‌کنیم).
اکنون هر موقع CLR ارجاعی از جدول AssemblyDef را برای بارگذاری یک اسمبلی دریافت کند، ابتدا فایل پیکربندی را بررسی میکند و بر اساس آن اسمبلی مورد نظر را بارگذاری خواهد کرد. در این لحظه اسمبلی مورد نظر در GAC وجود دارد و آن را بار می‌کند؛ یا اگر یافت نشد المان CodeBase را بررسی میکند و اگر این المان تعریف نشده باشد، در ادامه سیاست‌های قبلی، پوشه کاری برنامه و دایرکتوری‌های private را اسکن میکند.

با وجود این حالت اگر فرض کنیم مدیر یک سیستم متوجه شود که اسمبلی برنامه دچار مشکل شده است و با ناشر تماس بگیرد و ناشر نسخه‌ی جدیدی از آن اسمبلی را در اختیار او بگذارد، مدیر سیستم می‌تواند به راحتی از طریق فایل پیکربندی، CLR را به استفاده‌ی از اسمبلی جدید به جای اسمبلی قدیمی هدایت کند.

نکته : اگر مدیر بخواهد تمام برنامه‌های موجود از این اسمبلی جدید استفاده کنند باید فایل machine.config را ویرایش کند.

مطالب
استفاده از چندین Context در EF 6 Code first
در نگارش قبلی EF Code first به ازای یک پروژه تنها یک سیستم Migration قابل تعریف بود و این سیستم مهاجرت، تنها با یک DbContext کار می‌کرد. در نگارش ششم این کتابخانه، سیستم مهاجرت Code first آن از چندین DbContext، به ازای یک پروژه که به یک بانک اطلاعاتی اشاره می‌کنند، پشتیبانی می‌کند. مزیت اینکار اندکی بهبود در نگهداری تنها کلاس DbContext تعریف شده است. برای مثال می‌توان یک کلاس DbContext مخصوص قسمت ثبت نام را ایجاد کرد. یک کلاس DbContext مخصوص کلیه جداول مرتبط با مقالات را و همینطور الی آخر. نهایتا تمام این Contextها سبب ایجاد یک بانک اطلاعاتی واحد خواهند شد.
اگر در یک پروژه EF Code first چندین Context وجود داشته باشد و دستور enable-migrations را بدون پارامتری فراخوانی کنیم، پیغام خطای More than one context type was found in the assmbly xyz را دریافت خواهیم کرد.
الف) اما در EF 6 می‌توان با بکار بردن سوئیچ جدید ContextTypeName، به ازای هر Context، مهاجرت مرتبط با آن‌را تنظیم نمود:
 enable-migrations -ContextTypeName dbContextName1 -MigrationDirectory DataContexts\Name1Migrations
همچنین در اینجا نیز می‌توان با استفاده از سوئیچ MigrationDirectory، فایل‌های تولید شده را در پوشه‌های مجزایی ذخیره کرد.

ب) در مرحله بعد، نیاز به فراخوانی دستور add-migration است:
 add-migration -ConfigurationTypeName FullNameSpaceCtx1.Configuration "InitialCreate"
با اجرای دستور enable-migrations یک کلاس Configuration جهت DbContext مشخص شده، ایجاد می‌شود. سپس آدرس کامل این کلاس را به همراه ذکر دقیق فضای نام آن در اختیار دستور add-migration قرار می‌دهیم.
ذکر کامل فضای نام، از این جهت مهم است که کلاس Configuration به ازای Contextهای مختلف ایجاد شده، یک نام را خواهد داشت؛ اما در فضاهای نام متفاوتی قرار می‌گیرد.
با اجرای دستور add-migration، کدهای سی شارپ مورد نیاز جهت اعمال تغییرات بر روی ساختار بانک اطلاعاتی تولید می‌شوند. در مرحله بعد، این کدها تبدیل به دستورات SQL متناظری شده و بر روی بانک اطلاعاتی اجرا خواهند شد.
بدیهی است اگر دو Context در برنامه تعریف کرده باشید، دوبار باید دستور enable-migrations و دوبار دستور add-migration را با پارامترهای اشاره کننده به Conetxtهای مدنظر اجرا کرد.

ج) سپس برای اعمال این تغییرات، باید دستور update-database را اجرا کرد.
 update-database  -ConfigurationTypeName FullNameSpaceCtx1.Configuration
اینبار دستور update-database نیز بر اساس نام کامل کلاس Configuration مدنظر باید اجرا گردد و به ازای هر Context موجود، یکبار نیاز است اجرا گردد.
نهایتا اگر به بانک اطلاعاتی مراجعه کنید، تمام جداول و تعاریف را یکجا در همان بانک اطلاعاتی می‌توانید مشاهده نمائید.


داشتن چندین Context در برنامه و مدیریت تراکنش‌ها

در EF، هر DbContext معرف یک واحد کار است. یعنی تراکنش‌ها و چندین عمل متوالی مرتبط انجام شده، درون یک DbContext معنا پیدا می‌کنند. متد SaveChanges نیز بر همین اساس است که کلیه اعمال ردیابی شده در طی یک واحد کار را در طی یک تراکنش به بانک اطلاعاتی اعمال می‌کند. همچنین مباحثی مانند lazy loading نیز در طی یک Context مفهوم دارند. به علاوه دیگر امکان join نویسی بین دو Context وجود نخواهد داشت. باید اطلاعات را از یکی واکشی و سپس این اطلاعات درون حافظه‌ای را به دیگری ارسال کنید.

یک نکته
می‌توان یک DbSet را در چندین ‍Context تعریف کرد. یعنی اگر بحث join نویسی مطرح است، با تکرار تعریف DbSetها اینکار قابل انجام است اما این مساله اساس جداسازی Contextها را نیز زیر سؤال می‌برد.
 

داشتن چندین Context در برنامه و مدیریت رشته‌های اتصالی

در EF Code first روش‌های مختلفی برای تعریف رشته اتصالی به بانک اطلاعاتی وجود دارند. اگر تغییر خاصی در کلاس مشتق شده از DbContext ایجاد نکنیم، نام کلید رشته اتصالی تعریف شده در فایل کانفیگ باید به نام کامل کلاس Context برنامه اشاره کند. اما با داشتن چندین Context به ازای یک دیتابیس می‌توان از روش ذیل استفاده کرد:

  public class Ctx1 : DbContext
    {
        public Ctx1()
            : base("DefaultConnection")
        {
            //Database.Log = sql => Debug.Write(sql);
        }
    }

  public class Ctx2 : DbContext
    {
        public Ctx2()
            : base("DefaultConnection")
        {
            //Database.Log = sql => Debug.Write(sql);
        }
    }

  <connectionStrings>
    <add name="DefaultConnection" connectionString="…." providerName="System.Data.SqlClient" />
  </connectionStrings>
در اینجا در سازنده کلاس‌های Context تعریف شده، نام کلید رشته اتصالی موجود در فایل کانفیگ برنامه ذکر شده است. به این ترتیب این دو Context به یک بانک اطلاعاتی اشاره خواهند کرد.


چه زمانی بهتر است از چندین Context در برنامه استفاده کرد؟
عموما در طراحی‌های سازمانی SQL Server، تمام جداول از schema مدیریتی به نام dbo استفاده نمی‌کنند. جداول فروش از schema خاص خود و جداول کاربران از schema دیگری استفاده خواهند کرد. با استفاده از چندین Context می‌توان به ازای هر کدام از schemaهای متفاوت موجود، «یک ناحیه ایزوله» را ایجاد و مدیریت کرد.
  public class Ctx2 : DbContext
    {
        public Ctx2()
            : base("DefaultConnection")
        {
            //Database.Log = sql => Debug.Write(sql);
        }

         protected override void OnModelCreating(DbModelBuilder modelBuilder)
        {
            modelBuilder.HasDefaultSchema("sales");
            base.OnModelCreating(modelBuilder);
        }
    }
در این حالت در EF 6 می‌توان DefaultSchema کلی یک Context را در متد بازنویسی شده OnModelCreating به نحو فوق تعریف و مدیریت کرد. در این مثال به صورت خودکار کلیه DbSetهای Ctx2 از schema ایی به نام sales استفاده می‌کنند.
مطالب
ASP.NET MVC #2

MVC‌ چیست و اساس کار آن چگونه است؟

الگوی MVC در سال‌های اول دهه 70 میلادی در شرکت زیراکس توسط خالقین زبان اسمال‌تاک که جزو اولین زبان‌های شیءگرا محسوب می‌شود، ارائه گردید. نام MVC از الگوی Model-View-Controller گرفته شده و چندین دهه است که در صنعت تولید نرم افزار مورد استفاده می‌باشد. هدف اصلی آن جدا سازی مسئولیت‌های اجزای تشکیل دهنده «لایه نمایشی» برنامه است.
این الگو در سال 2004 برای اولین بار در سکویی به نام Rails به کمک زبان روبی جهت ساخت یک فریم ورک وب MVC مورد استفاده قرار گرفت و پس از آن به سایر سکوها مانند جاوا، دات نت (در سال 2007)، PHP و غیره راه یافت.
تصاویری را از این تاریخچه در ادامه ملاحظه می‌کنید؛ از دکتر Trygve Reenskaug تا شرکت زیراکس و معرفی آن در Rails به عنوان اولین فریم ورک وب MVC.


C در MVC معادل Controller است. کنترلر قسمتی است که کار دریافت ورودی‌های دنیای خارج را به عهده دارد؛ مانند پردازش یک درخواست HTTP ورودی.


زمانیکه کنترلر این درخواست را دریافت می‌کند، کار وهله سازی Model را عهده دار خواهد شد و حاوی اطلاعاتی است که نهایتا در اختیار کاربر قرار خواهد گرفت تا فرآیند پردازش درخواست رسیده را تکمیل نماید. برای مثال اگر کاربری جهت دریافت آخرین اخبار به سایت شما مراجعه کرده است،‌ در اینجا کار تهیه لیست اخبار بر اساس مدل مرتبط به آن صورت خواهد گرفت. بنابراین کنترلرها، پایه اصلی و مدیر ارکستر الگوی MVC محسوب می‌شوند.
در ادامه، کنترلر یک View را جهت نمایش Model انتخاب خواهد کرد. View در الگوی MVC یک شیء ساده است. به آن می‌توان به شکل یک قالب که اطلاعاتی را از Model دریافت نموده و سپس آن‌ها را در مکان‌های مناسبی در صفحه قرار می‌دهد، نگاه کرد.
نتیجه استفاده از این الگو، ایزوله سازی سه جزء یاد شده از یکدیگر است. برای مثال View نمی‌داند و نیازی ندارد که بداند چگونه باید از لایه دسترسی به اطلاعات کوئری بگیرد. یا برای مثال کنترلر نیازی ندارد بداند که چگونه و در کجا باید خطایی را با رنگی مشخص نمایش دهد. به این ترتیب انجام تغییرات در لایه رابط کاربری برنامه در طول توسعه کلی سیستم، ساده‌تر خواهد شد.
همچنین در اینجا باید اشاره کرد که این الگو مشخص نمی‌کند که از چه نوع فناوری دسترسی به اطلاعاتی باید استفاده شود. می‌توان از بانک‌های اطلاعاتی، وب سرویس‌ها، صف‌ها و یا هر نوع دیگری از اطلاعات استفاده کرد. به علاوه در اینجا در مورد نحوه طراحی Model نیز قیدی قرار داده نشده است. این الگو تنها جهت ساخت بهتر و اصولی «رابط کاربری» طراحی شده است و بس.



تفاوت مهم پردازشی ASP.NET MVC با ASP.NET Web forms

اگر پیشتر با ASP.NET Web forms کار کرده باشید اکنون شاید این سؤال برایتان وجود داشته باشد که این سیستم جدید در مقایسه با نمونه قبلی، چگونه درخواست‌ها را پردازش می‌کند.


همانطور که مشاهده می‌کنید، در وب فرم‌ها زمانیکه درخواستی دریافت می‌شود، این درخواست به یک فایل موجود در سیستم مثلا default.aspx ارسال می‌گردد. سپس ASP.NET یک کلاس وهله سازی شده معرف آن صفحه را ایجاد کرده و آن‌را اجرا می‌کند. در اینجا چرخه طول عمر صفحه مانند page_load و غیره رخ خواهد داد. جهت انجام این وهله سازی، View به فایل code behind خود گره خورده است و جدا سازی خاصی بین این دو وجود ندارد. منطق صفحه به markup آن که معادل است با یک فایل فیزیکی بر روی سیستم، کاملا مقید است. در ادامه، این پردازش صورت گرفته و HTML نهایی تولیدی به مرورگر کاربر ارسال خواهد شد.
در ASP.NET MVC این نحوه پردازش تغییر کرده است. در اینجا ابتدا درخواست رسیده به یک کنترلر هدایت می‌شود و این کنترلر چیزی نیست جز یک کلاس مجزا و مستقل از هر نوع فایل ASPX ایی در سیستم. سپس این کنترلر کار پردازش درخواست رسیده را شروع کرده، اطلاعات مورد نیاز را جمع آوری و سپس به View ایی که انتخاب می‌کند، جهت نمایش نهایی ارسال خواهد کرد. در اینجا View این اطلاعات را دریافت کرده و نهایتا در اختیار کاربر قرار خواهد داد.



آشنایی با قرارداد یافتن کنترلرهای مرتبط

تا اینجا دریافتیم که نحوه پردازش درخواست‌ها در ASP.NET MVC بر مبنای کلاس‌ها و متدها است و نه بر مبنای فایل‌های فیزیکی موجود در سیستم. اگر درخواستی به سیستم ارسال می‌شود، در ابتدا، این درخواست جهت پردازش، به یک متد عمومی موجود در یک کلاس کنترلر هدایت خواهد شد و نه به یک فایل فیزیکی ASPX (برخلاف وب فرم‌ها).


همانطور که در تصویر مشاهده می‌کنید، در ابتدای پردازش یک درخواست، آدرسی به سیستم ارسال خواهد شد. بر مبنای این آدرس، نام کنترلر که در اینجا زیر آن خط قرمز کشیده شده است، استخراج می‌گردد (برای مثال در اینجا نام این کنترلرProducts است). سپس فریم ورک به دنبال کلاس این کنترلر خواهد گشت. اگر آن‌را در اسمبلی پروژه بیابد، از آن خواهد خواست تا درخواست رسیده را پردازش کند؛ در غیراینصورت پیغام 404 یا یافت نشد، به کاربر نمایش داده می‌شود.
اما فریم ورک چگونه این کلاس کنترلر درخواستی را پیدا می‌کند؟
در زمان اجرا، اسمبلی اصلی پروژه به همراه تمام اسمبلی‌هایی که به آن ارجاعی دارند جهت یافتن کلاسی با این مشخصات اسکن خواهند شد:
1- این کلاس باید عمومی باشد.
2- این کلاس نباید abstract باشد (تا بتوان آن‌را به صورت خودکار وهله سازی کرد).
3- این کلاس باید اینترفیس استاندارد IController را پیاده سازی کرده باشد.
4- و نام آن باید مختوم به کلمه Controller باشد (همان مبحث Convention over configuration یا کار کردن با یک سری قرار داد از پیش تعیین شده).

برای مثال در اینجا فریم ورک به دنبال کلاسی به نام ProductsController خواهد گشت.
شاید تعدادی از برنامه نویس‌های ASP.NET MVC تصور ‌کنند که فریم ورک در پوشه‌ی استانداردی به نام Controllers به دنبال این کلاس خواهد گشت؛ اما در عمل زمانیکه برنامه کامپایل می‌شود، پوشه‌ای در این اسمبلی وجود نخواهد داشت و همه چیز از طریق Reflection مدیریت خواهد شد.

مطالب
کنترل نوع‌های داده با استفاده از EF در SQL Server
ورود سیستم‌های ORM مانند EF تحولی عظیم در در مباحث کار و تغییرات بر روی داده‌ها یا Data Manipulation بود. به طور خلاصه اصلی‌ترین هدف یک ORM، ایجاد فرامین شیء گرا به جای فرامین رابطه‌ای است؛ ولی در این بین نکات دیگری هم مد نظر گرفته شده‌است که یکی از آن‌ها پشتیبانی از چندین دیتابیس هست تا توسعه گران از یک سیستم واحد جهت اتصال به همه‌ی دیتابیس‌ها استفاده کنند و نیازی به دانش اضافه و سیستم جداگانه‌ای برای هر دیتابیس نباشد؛ مانند ADO که در دات نت به چندین دسته نقسیم شده بود و هم اینکه در صورتی که تمایلی به تغییر دیتابیس در آینده داشتید، کدها برای توسعه باز باشند و نیازی به تغییر سیستم نباشد.
ولی اگر کمی بیشتر به دنیای واقعی وارد شویم گاهی اوقات نیاز است که تنها بر روی یک دیتابیس فعالیت کنیم و یک دیتابیس نیاز است تا حد ممکن بهینه طراحی شود تا کارآیی بانک در حال حاضر و به خصوص در آینده تا حدی تضمین شود.
من همیشه در مورد EF یک نظری داشتم و آن اینست که با اینکه یک ORM، یک هدف مهم را در نظر دارد و آن اینست که تا حد ممکن استانداردهایی را که بین تمامی دیتابیس‌ها مشترک است، رعایت کند، ولی باز قابل قبول است اگر بگوییم که کاربران EF انتظار داشته باشند تا اطلاعات بیشتری در مورد sql server در آن نهفته باشد. از یک سو هر دو محصول مایکروسافت هستند و از سوی دیگر مطمئنا توسعه گران محصولات دات نت بیش از هر چیزی به sql server نگاه ویژه‌تری دارند. پس مایکروسافت در کنار حفظ آن ویژگی‌های مشترک، باید به حفظ استانداردهای جدایی برای sql server هم باشد.

تعدادی از برنامه نویسان در هنگام ایجاد Domain Model کم لطفی‌های زیادی را می‌کنند که یکی از آن‌ها عدم کنترل نوع داده‌های خود است. مثلا برای رشته‌ها هیچ محدودیتی را در نظر نمی‌گیرند. شاید در سمت کلاینت اینکار را انجام می‌دهند؛ ولی نکته‌ی مهم در طرف دیتابیس است که چگونه تعریف می‌شود. در این حالت (nvarchar(MAX در نظر گرفته میشود که به معنی اشاره به منطقه دوگیگابایتی از اطلاعات است. در نکات بعدی، قصد داریم این مرحله را یک گام به جلوتر پیش ببریم و آن هم ایجاد نوع داده‌های بهینه‌تر در Sql Server است.

نکته مهم: بدیهی است که تغییرات زیر، ORM شما را تنها به sql server مقید می‌کند که بعدها در صورت تغییر دیتابیس نیاز به حذف موارد زیر را خواهید داشت؛ در غیر اینصورت به مشکل عدم ایجاد دیتابیس برخواهید خورد.

اولین مورد مهم بحث تاریخ و زمان است؛ وقتی ما یک نوع داده را تنها DateTime در نظر بگیریم، در Sql Server هم همین نوع داده وجود دارد و انتخاب میشود. ولی اگر شما واقعا نیازی به این نوع داده نداشته باشید چطور؟ در حال حاضر من بر روی یک برنامه‌ی کارخانه کار میکنم که بخش کارمندان و گارگران آن سه داده زمانی زیر را شامل می‌شود:
        public DateTime BirthDate { get; set; }
        public DateTime HireDate { get; set; }
        public DateTime? LeaveDate { get; set; }

حال به جدول زیر نگاه کنید که هر نوع داده چه مقدار فضا را به خود اختصاص می‌دهد:
  SmallDateTime   4 بایت
  DateTime  8 بایت
  DateTime2  6 تا 8 بایت
  DateTimeOffset   8 تا 10 بایت
  Date  3 بایت
  Time  3 تا 5 بایت

از این جدول چه می‌فهمید؟ با یک نگاه می‌توان فهمید که ساختار بالای من باید 24 بایت گرفته باشد؛ برای ساختاری که هم تاریخ و هم زمان (ساعت) را پشتیبانی می‌کند. ولی با نگاه دقیق‌تر به نام پراپرتی‌ها این نکته روشن می‌شود که ما یک گپ Gap (فضای بیهوده) داریم چون زمان تولد، استخدام و ترک سازمان اصلا نیازی به ساعت ندارند و همان تاریخ کافی است. یعنی نوع Date با حجم کلی 9 بایت؛ که در نتیجه 15 بایت صرفه جویی در یک رکورد صورت خواهد گرفت.

پس کد بالا را به شکل زیر تغییر می‌دهم:

          [Column(TypeName = "date")]
        public DateTime BirthDate { get; set; }

        [Column(TypeName = "date")]
        public DateTime HireDate { get; set; }

        [Column(TypeName = "date")]
        public DateTime? LeaveDate { get; set; }
خصوصیت Column از نسخه 4.5دات نت فریم ورک اضافه شده و در فضای نام System.ComponentModel.DataAnnotations.Schema قرار گرفته است.
نوع‌هایی که در بالا با سایز متغیر هستند، به نسبت دقتی که برای آن تعیین می‌کنید، سایز می‌گیرند. مثل (time(0 که 3 بایت از حافظه را می‌گیرد. در صورتی که time معرفی کنید، به جای اینکه از شیء DateTime استفاده کنید، از شی Timespan استفاده کنید، تا در پشت صحنه از نوع داده time استفاده کند. در این حالت حداکثر حافظه یعنی 5 بایت را برخواهد داشت و بهترین حالت ممکن این هست که نیاز خود را بسنجید و خودتان دقت آن را مشخص کنید. دو شکل زیر نحوه‌ی تعریف نوع زمان را مشخص می‌کنند. یکی حالت پیش فرض و دیگری انتخاب دقت:
     public class Testtypes
    {
           public TimeSpan CloseTime { get; set; }
            public TimeSpan CloseTime2 { get; set; }
    }
   public class TestConfig : EntityTypeConfiguration<Testtypes>
    {
        public TestConfig()
        {
            this.Property(x => x.CloseTime2).HasPrecision(3);
        }
    }
در تکه کد بالا همه از نوع time تعریف می‌شوند ولی در خصوصیت شماره یک نهایت استفاده از نوع تایم یعنی (time(7 مشخص می‌شود. ولی در خصوصیت بعدی چون در کانفیگ دقت آن را مشخص کرده‌ایم از نوع (time(3 تعریف می‌شود.

مورد دوم در مورد داده‌های اعشاری است:
بسیاری از برنامه نویسان تا آنجا که دیده‌ام از نوع float و single و double برای اعداد اعشاری استفاده می‌کنند ولی باید دید که در آن سمت دیتابیس، برای این نوع داده‌ها چه اتفاقی می‌افتد. نوع float در دات نت، با نوع single برابری میکند؛ هر دو یک نام جدا دارند، ولی در واقع یکی هستند. عموما برنامه نویسان به طور کلی بیشتر از همان single استفاده می‌کنند و برای انتساب برای این دو نوع هم حتما باید حرف f را بعد از عدد نوشت:
float flExample=23.2f;
باید توجه کنید که اگر مثلا float انتخاب کردید، تصور نکنید که همان float در دیتابیس خواهد بود. این دو متفاوت هستند تبدیلات به شکل زیر رخ می‌دهد:
//real
public float FloatData { get; set; }
//real
public Single SingleData { get; set; }
//float
public double DoubleData { get; set; }
  همه نوع‌های بالا اعداد اعشاری هستند که به صورت تقریبی و به صورت نماد اعشاری ذخیره می‌گردند و برای به دست آوردن مقدار ذخیره شده، هیچ تضمینی نیست همان عددی که وارد شده است بازگردانده شود. اگر تا به حال در برنامه هایتان به چنین مشکلی برنخوردید دلیلش اعداد اعشاری کوچک بوده است. ولی با بزرگتر شدن عدد، این تفاوت به خوبی دیده می‌شود. 
حالا اگر بخواهیم اعداد اعشاری را به طور دقیق ذخیره کنیم، مجبور به استفاده از نوع decimal هستیم. در دات نت آنچنان محدودیتی بر سر استفاده‌ی از آن نداریم. ولی در سمت سرور داده‌ها بهتر هست برای آن تدابیری اندیشیده شود. هر عدد دسیمال از دقت و مقیاس تشکیل می‌شود. دقت آن تعداد ارقامی است که در عدد وجود دارد و مقیاس آن تعداد ارقام اعشاری است. به عنوان مثال عدد زیر دقتش 7 و مقیاسش 3 است:
4235.254
در صورتی که عدد اعشاری را به دسیمال نسبت دهیم باید حرف m را بعد از عدد وارد کنیم:
decimal d1=4545.112m;
برای اعداد صحیح نیازی نیست.
برای تعیین نوع دسیمال از  fluent api استفاده می‌کنیم:
modelBuilder.Entity<Class>().Property(object => object.property).HasPrecision(7, 3);
کد زیر برای خصوصیت شماره یک، دقت 18 و مقیاس 2 را در نظر می‌گیرد و دومین خصوصیت طبق آنچه که برایش تعریف کرده ایم دقت 7 و مقیاس 3 است:
     public class Testtypes
    {
        public Decimal Decimal1 { get; set; }
        public Decimal Decimal2 { get; set; }

     }

 public class TestConfig : EntityTypeConfiguration<Testtypes>
    {
        public TestConfig()
        {
            this.Property(x => x.Decimal2).HasPrecision(7, 3);
        }
    }

مورد سوم مبحث رشته هاست
:
کدهای زیر را مطالعه فرمایید:
[StringLength(25)]
public string FirstName { get; set; }

[StringLength(30)]
[Column(TypeName = "varchar")]
public string EnProductTitle { get; set; }


public string ArticleContent { get; set; }
[Column(TypeName = "varchar(max)")]
public string ArticleContentEn { get; set; }
اولین رشته بالا (نام) را به محدوده‌ای از کاراکترها محدود کرده‌ایم. به طور پیش فرض تمامی رشته‌ها به صورت nvarchar در نظر گرفته می‌شوند. بدین ترتیب در رشته نام کوچک (nvarchar(25 در نظر گرفته خواهد شد. حال اگر بخواهیم فقط حروف انگلیسی پشتیبانی شوند، مثلا نام فنی کالا را بخواهید وارد کنید، بهتر هست که نوع آن به طرز صحیحی تعریف شود که در کد بالا با استفاده از خصوصیت Column نوع varchar را معرفی می‌کنم. بدین ترتیب تعریف نهایی نوع به شکل (varchar(30 خواهد بود. استفاده از fluentApi‌ها هم در این رابطه به شکل زیر است:
this.Property(e => e.EnProductTitle).HasColumnType("VARCHAR").HasMaxLength(30);
برای مواردی که محدوده‌ای تعریف نشود (nvarchar(MAX در نظر گرفته میشود مانند پراپرتی ArticleContent بالا. ولی اگر قصد دارید فقط حروف اسکی پشتیبانی گردند، مثلا متن انگلیسی مقاله را نیز نگه می‌دارید بهتر هست که نوع آن بهیته‌ترین حالت در نظر گرفته شود که برای پراپرتی ArticleContentEn نوع (varchar(MAX تعریف کرده‌ایم. 
همانطور که گفتیم پیش فرض رشته‌ها nvarchar است، در صورتی که دوست دارید این پیش فرض را تغییر دهید روش زیر را دنبال کنید:
modelBuilder.Properties<string>().Configure(c => c.HasColumnType("varchar"));


//=========== یا

modelBuilder.Properties<string>().Configure(c => c.IsUnicode(false));


جهت تکمیل بحث نیز هر کدام از متغیرهای عددی در سی شارپ معادل نوع‌های زیر در Sql Server هستند:
//tinyInt
public byte Age { get; set; }

//smallInt
public Int16 OldInt { get; set; }

//int
public int Int32 { get; set; }

//Bigint
public Int64 HighNumbers { get; set; }

مطالب
یکی کردن اسمبلی‌ها با استفاده از Eazfuscator

نسخه جدید برنامه Eazfuscator به همراه دو قابلیت جالب یکی کردن و همچنین مدفون نمودن اسمبلی‌ها ارائه شده است:

یکی کردن چند اسمبلی با هم
Eazfuscator برای یکی کردن اسمبلی‌ها از برنامه معروف ILmerge استفاده می‌کند با این تفاوت که دیگر نیازی نیست تا پارامترهای آن‌را تنظیم کرد و بسیاری از مسایل را به صورت خودکار مدیریت می‌کند.
جهت فعال کردن این قابلیت، یکی از روش‌های کار به صورت زیر است:
فایلی به نام ObfuscationSettings.cs را به پروژه خود اضافه کرده، سپس محتویات آن‌را حذف نموده و با چند سطر زیر جایگزین و کامپایل کنید:
using System;
using System.Reflection;

[assembly: Obfuscation(Feature = "merge with file1.dll", Exclude = false)]
[assembly: Obfuscation(Feature = "merge with file2.dll", Exclude = false)]
[assembly: Obfuscation(Feature = "merge with file3.dll", Exclude = false)]

همانطور که ملاحظه می‌کنید این چند سطر حاوی نام اسمبلی‌هایی می‌باشند که قرار است با اسمبلی جاری یکی شوند.
سپس اسمبلی جاری را (می‌خواهد فایل exe باشد یا یک dll ، فرقی نمی‌کند) بر روی Eazfuscator کشیده و رها کنید. پس از چند لحظه اسمبلی نهایی تولید شده شامل تمام کلاس‌ها و منابع اسمبلی‌هایی خواهد بود که در فایل ObfuscationSettings.cs ذکر شده‌اند؛ به همراه Obfuscation خودکار آن‌ها.

مدفون کردن اسمبلی‌ها در یک اسمبلی
قابلیت دیگر این برنامه دفن (embedding) چند اسمبلی در اسمبلی نهایی است. برای فعال سازی آن روش کار همانند قبل است با این تفاوت که بجای merge with باید نوشت embed . برای مثال:
[assembly: Obfuscation(Feature = "embed Common.dll", Exclude = false)]

به این ترتیب اسمبلی‌های ذکر شده پس از رمزنگاری و فشرده شدن به صورت منابع اسمبلی جاری ذخیره خواهند شد. مدیریت استفاده از آن‌ها هم خودکار است و نیازی نیست تا کاری در این مورد صورت گیرد.
برای نمونه برنامه معروف LINQPad از همین روش استفاده می‌کند و لازم به ذکر است که ... هنوز که هنوز است هیچ ک.ر.ک. کارسازی برای فعال سازی قسمت intellisense آن که رایگان نیست ارائه نشده و تمام وصله‌های جدید ارائه شده کار نمی‌کنند ...

تفاوت مدفون کردن با یکی کردن چیست؟
در حالت یکی کردن اسمبلی‌ها، سربار اولیه بارگذاری برنامه همانند روش مدفون سازی وجود ندارد. اما این سربار آنقدر ناچیز است که کسی آن‌را احساس نخواهد کرد. مورد دیگر، عدم پشتیبانی از روش مدفون سازی در سایر سکوهای کاری مانند ویندوز فون، Compact Framework و غیره است. اما باید درنظر داشت که برای مثال ILMerge روی اسمبلی‌های دارای XAML کار نمی‌کند (مطابق مستندات رسمی آن). بنابراین همیشه نمی‌توان از روش یکی سازی استفاده کرد و محدودیت‌های خاص خودش را دارد.
در کل روش مدفون سازی به دلیل Obfuscation ، فشرده سازی و رمزنگاری همزمان، امنیت بیشتری را نسبت به حالت Obfuscation تنها ارائه می‌دهد (حداقل شخص "علاقمند" به مطالعه این نوع اسمبلی‌ها باید از چند لایه رد شود و تجربه برنامه LINQPad ثابت کرده که این روش در مقیاس کلان (در انظار عمومی هزاران علاقمند) بسیار موفق بوده است).

نظرات مطالب
بررسی خطاهای ممکن در حین راه اندازی اولیه برنامه‌های ASP.NET Core در IIS
یک نکته‌ی تکمیلی: پس از نصب NET Core Hosting Bundle. پیام «No .NET Core SDKs were detected» مشاهده می‌شود

با نصب NET Core Hosting Bundle.، هر دو بسته‌ی 32 بیتی و 64 بیتی آن بر روی سیستم نصب می‌شوند. در این حالت زمانیکه دستور dotnet --info را اجرا می‌کنیم، به صورت پیش‌فرض از مکان 32 بیتی خوانده و اجرا خواهد شد. به همین جهت نمی‌تواند آمار SDK صحیحی را که 64 بیتی است، ارائه دهد. برای رفع این مشکل این مسیر را طی کنید:
- Control Panel\All Control Panel Items\System (یا همان کلیک راست بر روی آیکن Computer و انتخاب گزینه‌ی Properties آن) و سپس انتخاب گزینه‌ی Advanced system settings.
- در دیالوگ System properties باز شده، در برگه‌ی Advanced آن، بر روی دکمه‌ی Environment variables کلیک کنید.
- در اینجا user variables و system variables را مشاهده می‌کنید. در هر دو قسمت یاد شده، سطر Path را انتخاب کرده و بر روی دکمه‌ی Edit کلیک کنید.
- در صفحه‌ی دیالوگ ویرایش Path، مسیر C:\Program Files\dotnet را به بالاتر از مسیر C:\Program Files (x86)\dotnet با کلیک بر روی دکمه‌ی Move up، انتقال دهید:


به این صورت اینبار دستور dotnet --info شما از مسیر 64 بیتی خوانده شده و دیگر پیام یافت نشدن SDK را مشاهده نخواهید کرد.