مطالب
مقایسه پروژه های Web Site و Web Application در Visual Studio
 در ویژوال استودیو می‌توانید پروژه‌ی Web Application و یا Web Site ایجاد نمایید. شما Web Application را با گزینه‌ی New Project ایجاد و با Open Project باز می‌کنید؛ ولی Web Site را با گزینه‌ی New Web Site ایجاد و با Open Web Site باز می‌نمایید. قبل از ساخت یک پروژه‌ی جدید وب لازم است از تفاوت‌های این دو نوع، آگاهی کسب کرده و در انتخاب نوع پروژه دقت نمایید؛ چرا که تغییر و تبدیل یک نوع به نوع دیگر، علاوه بر سختی، موجب اتلاف زمان شده و پروژه را مستعد خطا خواهد کرد.

نکته:
برای ایجاد یک پروژه‌ی جدید مایکروسافت Web Application را به شما پیشنهاد می‌دهد. هرچند در این مبحث، مطالبی را مبنی بر فواید Web Site معرفی خواهد کرد، ولی اکثر توسعه دهندگان وب که Web Site را برگزیده اند سرانجام مضراتی از آن را می‌یابند که سنگینی آن بیشتر از فوایدش است. برای مثال تمامی خصیصه‌های (feature فیچر) ASP.net لزومآ برای وب سایت در دسترس نخواهند بود؛ مثلآ از ویژوال استودیوی 2012 به بعد، ابزاری برای تولید پروژه‌های وب وجود دارد که فقط برای Web Application در اختیار خواهد بود (برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید مطلب Creating an ASP.net Web Project in Visual Studio  را مطالعه نمایید). 

سناریو :

سناریویی که مبنی برا انتخاب Web Application می‌باشد به شرح زیر است:
· شما نیاز به استفاده از Edit And Continue در دیباگر ویژوال استودیو دارید.
· تمامی کدها، فایل‌ها و کلاس‌هایی که با صفحات ASP.net مرتبط هستند، برای تست بصورت واحد و یکپارچه در نظر گرفته می‌شوند.
· شما برای کلاس‌هایی که وابسته به صفحات هستند و همچنین برای کنترل‌ها و کلاس‌های منحصر آن باید ارجاع داشته باشید.
· وابستگی در حالتی که چندین پروژه‌ی مرتبط به هم را دارید توسط شما مشخص می‌شود.
· برای کل سایت در هنگام کامپایل فقط یک اسمبلی ساخته می‌شود.
· کنترل نام اسمبلی‌ها و همچنین شمارهی ورژن ایجاد شده‌ی برای پروژه در دست شماست.
· برای کامپایل پروژه می‌توانید MSBuild و یا Team Build را انتخاب کنید؛ برای مثال می‌توانید مراحل Prebuild یا Postbuild را مشخص کنید.
· نیازی به قرار دادن سورس برنامه روی سرور نیست.

سناریویی که مبنی برا انتخاب Web Site می‌باشد به شرح زیر است:
· یک پروژه در بر دارنده‌ی  کدهای #C و هم کدهای Visual Basic می‌باشد ( درحالیکه بصورت پیشفرض در Web Application فایل پروژه بر مبنای زبان برنامه‌ی شما کامپایل می‌شود، هرچند می‌توان این حالت پیشفرض را تغییر داد؛ ولی این امر می‌تواند اندکی مشکل باشد).
· شما می‌توانید سایت ایجاد شده را بصورت Real Time توسط FTP  باز نموده و آپدیت نمایید.
· برای توزیع (deploy) پروژه مجبور به کامپایل صریح آن نیستید.
· اگر پروژه را کامپایل نمایید کامپایلر به ازای هر صفحه و یا هر پوشه، یک فایل اسمبلی جداگانه خواهد ساخت.
· برای تغییر یک فایل به تنهایی می‌توانید فقط آنرا تغییر داده و بر روی سرور قرار دهید.
· حتی بعد از کامپایل هم می‌توانید صفحات ASP.net  را بدون نیاز به کامپایل دوباره‌ی کل سایت تغییر داده و جایگزین نمایید.
· سورس کامل پروژه برای اجرا باید روی سرور قرار گیرد.

تفاوت‌ها در یک نگاه:

زمینه 
  پروژه‌های Web Application     پروژه‌های Web Site 
  ساختار فایل پروژه    فایل برنامه (.csproj / vbproj) دربردارنده اطلاعاتی از جمله لیست فایل‌ها و رفرنس‌ها پروژه به پروژه دیگر خواهد بود.    هیچ فایل برنامه ای وجود ندارد و تمامی فایل هایی که داخل پوشه می‌باشند جزو فایل‌های سایت شناخته می‌شوند. 
  کامپایل  · شما پروژه را در سیستم خود کامپایل می‌کنید.
· بصورت پیشفرض کامپایل کد‌ها در یک اسمبلی قرار می‌گیرد. 
  · سورس کدها بصورت اتوماتیک در سرور توسط Asp.net  با اولین درخواست کامپایل میشوند.
(البته شما می‌توانید کامپایل را در سیستم خود نیز انجام دهید)
· بصورت پیشفرض کامپایل برای هر کلاس یک اسمبلی جدا می‌سازد. 
فضا‌های نام  Namespace‌ها بصورت صریح در صفحات و کلاس‌ها و کنترل‌ها افزوده می‌شود.  هیچ namespace ای بصورت پیشفرض اضافه نمی‌شود (شما می‌توانید بصورت دستی آنها را اضافه کنید) 
توزیع
اسمبلی تولید شده در مرحله کامپایل را روی سرور قرار می‌دهید
اکثر مراحل کامپایل توسط ابزارهای ارائه شده ویژوال استودیو انجام می‌شود. 
کل سورس پروژه روی سرور قرار میگیرد.
اکثر مراحل کامپایل توسط ابزارهای ارائه شده ویژوال استودیو انجام می‌شود. 

ساختار فایل پروژه:
پروژه‌های Web Application از فایل پروژه ویژوال استودیو ( .csproj / .vbproj ) برای نگهداری اطلاعات پروژه استفاده می‌کنند. با این امکان می‌توان فایل‌هایی را که در پروژه دخیل هستند و یا باید کامپایل شوند، به تفکیک مشخص کرد.
در مورد Web Site تمامی فایل‌هایی که در داخل پوشه‌ی برنامه قرار دارند، به صورت پیش فرض جزیی از برنامه تلقی شده و کامپایل خواهند شد و برای اینکه فایلی را بخواهید مستثنا کنید یا باید آنرا حذف کنید و یا پسوند آنرا به نامی که توسط سرور IIS قابل شناسایی نیست تغییر دهید.

فایده‌ی فایل پروژه یعنی همان ( .csproj / .vbproj ) در Web Application :
می‌توان فایلی را به طور موقت از برنامه حذف کرد، بدون نگرانی از آنکه فایل بصورت کلی حذف شود. چرا که فایل در ساختار برنامه باقیست. برای مثال اگر صفحه‌ای برای توزیع آماده نیست، می‌توانید به راحتی آن‌را از برنامه خارج کنید ( Exclude ) و برنامه را کامپایل نمایید و بعد از اینکه این صفحه هم آماده شد، دوباره آن را وارد پروژه نمایید ( include ) که اهمیت این امر در مواردی که از برنامه‌های کنترل سورس استفاده می‌کنید، دوچندان می‌شود.

فایده‌ی عدم استفاده از فایل پروژه‌ی برنامه در Web Site :
شما مجبور به کنترل و شخصی سازی ساختار فایل برنامه در ویژوال استودیو نیستید و به راحتی هر فایل یا صفحه‌ای را که می‌خواهید، با کپی کردن به پوشه و یا حذف کردن از آن توسط فایل اکسپلورر انجام می‌دهید.

کامپایل:
برای برنامه‌های Web Application شما بصورت معمول پروژه را Build می‌نمایید و تمامی کد‌های صفحات و همچنین کلاس‌ها به صورت یک فایل اسمبلی در پوشه‌ی bin ذخیره می‌گردد.
برای Web Site شما مجبور به کامپایل دستی پروژه نیستید و می‌توانید از Batch-Compile استفاده کنید و همچنین به ازای هر صفحه و کلاسریال شما یک فایل اسمبلی خواهید داشت.

مزایای کامپایل در Web Application :
· می‌توانید از MSBuild استفاده کنید.
· می‌توانید خصیصه‌های اسمبلی، از جمله نام و ورژن را به راحتی مدیریت نمایید.
· کامپایل قبل از توزیع برنامه این مزیت را دارد که کاربران مجبور نیستند منتظر کامپایل برنامه در سرور باشند.
· مدیریت دقیقی بر روی فایل‌ها و ساختار برنامه و همچنین کلاس‌ها و ارجاعات خواهید داشت.

مزایای کامپایل در Web Site  :
· می‌توانید هر صفحه‌ای را که نیاز دارید بدون در نظر گرفتن آماده شدن دیگر صفحات تست و اجرا نمایید.
· آپدیت و جایگزینی فایل‌ها به راحتی صورت می‌گیرد؛ چرا که اسمبلی تمام فایل‌ها بصورت منحصر همان صفحه ایجاد خواهد شد.
· ایجاد شدن چند اسمبلی می‌تواند در برخی پروژه‌ها به نفع برنامه بوده و performance  را بالا ببرد. برای مثال در حالتیکه یک سایت با صفحات زیاد دارید و برخی صفحات به نسبت دیگر صفحات خیلی کمتر درخواست می‌شوند.

نکته:
هیچ فرقی بین Web Application ,  و web Site از نظر performance  وجود ندارد مگر درحالت ذکر شده در بالا و در سایت‌های خیلی بزرگ.

توزیع : ( Deployment )
در web Site کل فایل‌های پروژه را بر روی سرور قرار می‌دهید؛ درحالی که در Web Application  فایل‌های برنامه بصورت اسمبلی‌ها ( .dll ) روی سرور قرار می‌گیرند. همین امر می‌تواند در برخی حالت‌ها مثلآ زمانی که از هاست share شده استفاده می‌کنید، خیال شما را از بابت سورس برنامه مطمئن سازد.
برای Web Site نیز این مزیت وجود دارد که برای انجام تغییرات کوچک مجبور به کامپایل و آپلود دوباره‌ی کل پروژه نیستید.


ماخذ

 
مطالب
چرخه‌ی حیات یک درخواست در ASP.NET MVC

در Asp.net دو چرخه‌ی حیات مهم وجود دارند که اساس چارچوب MVC را تشکیل می‌دهند :

  1. چرخه‌ی حیات برنامه (Application)؛ از لحظه‌ای که برنامه برای اولین بار اجرا می‌شود و تا لحظه‌ی خاتمه‌ی آن را شامل می‌شود.
  2. چرخه‌ی حیات یک درخواست ( Request مسیری که یک درخواست طی می‌کند، اصطلاحا PipeLine نامیده می‌شود که همان چرخه‌ی حیات یک درخواست نیز هست و از لحظه‌ای که درخواست تحویل asp.net شده، تا زمانیکه درخواست ارسال می‌شود را شامل می‌شود.

تمرکز بنده بیشتر بر روی روند و مسیری است که یک درخواست طی می‌کند و قصد دارم با بهره گیری از کتاب Pro Asp.net Mvc 5 و دیگر منابع، چرخه‌ی حیات درخواست را در برنامه‌های Mvc بررسی کرده و در مقالات آتی ماژولها و هندلرها را بررسی کنم.

در asp.net ، برنامه global فایلهای شامل دو فایل Global.asax , Global.asax.cs است.

فایل Global.asax که هیچ گاه نیاز به ویرایش آن نداریم محتویاتی مانند زیر دارد:

<%@ Application Codebehind="Global.asax.cs" Inherits="YourAppName.MvcApplication" Language="C#" %>
و صرفا فایل code behind   مرتبط را برای asp.net مشخص می‌کند. این نوع مشخص سازی را از وب فرمها به یاد داریم.

در این مقاله منظور از فایل global فایل  Global.asax.cs است که مشتق شده از کلاس System.Web.HttpApplication است:

public class MvcApplication : System.Web.HttpApplication
    {
        protected void Application_Start()
        {
            ...//
        }
    }
به صورت پیش فرض کدهای بالا ایجاد شده و کلاس MvcApplication شامل متد Application_Start است که نقطه‌ی شروع چرخه‌ی حیات برنامه را مشخص می‌کند. اما متد دیگری به نام Application_End() نیز وج ود دارد که در زمان خاتمه‌ی برنامه فراخوانی خواهد شد و فرصتی را برای آزاد سازی منابع اشغال شده توسط برنامه فراهم می‌آورد .

Asp.net برای پاسخگویی به درخواست‌های واصله، وهله‌هایی از کلاس MvcApplication را می‌سازد ولی این دو متد صرفا در نقاط شروع و پایان برنامه فراخوانی شده و عملا در وهله‌های یاد شده صدا زده نخواهند شد و به جای آنها رویدادهایی را که در ذیل آنها را معرفی می‌کنیم، فراخوانی شده و چرخه‌ی حیات درخواست را برای ما مشخص می‌سازند .

  BeginRequest : به عنوان اولین رویداد، به محض وصول یک درخواست جدید رخ خواهد داد. 

  AuthenticateRequest ,PostAuthenticateRequest : رویداد AuthenticateRequest برای شناسایی کاربر ارسال کننده درخواست، کاربرد دارد و پس از پردازش کلیه‌ی توابع، رویداد PostAuthenticateRequest صدا زده می‌شود.

  AuthorizeRequest :به‌هنگام صدور مجوزهای یک درخواست رخ می‌دهد و مشابه رویداد بالا پس از پردازش کلیه‌ی توابع، رویداد PostAuthorizeRequest صدا زده خواهد شد.  

ResolveRequestCache : پس از صدور مجوزهای یک درخواست در رویداد authorization  زمانیکه ماژولهای کش می‌خواهند اطلاعاتی را از کش سرور مطالبه کنند، رخ می‌دهد و به مانند دو رخداد قبلی، PostResolveRequestCache نیز پس از اتمام پردازش توابع رویداد رخ می‌دهد.

  MapRequestHandler : زمانی که Asp.net می‌خواهد هندلری را برای پاسخگویی به درخواست واصله انتخاب کند رخ می‌دهد و PostMapRequestHandler نیز پس از این انتخاب، تریگر می‌شود.  

AcquireRequestState : جهت بدست آوردن داده‌هایی نظیر سشن و ... مرتبط با درخواست جاری کاربرد داشته و PostAcquireRequestState نیز پس از پردازش توابع رویداد رخ خواهد داد.

  PreRequestHandlerExecute : بالافاصله قبل و همچنین بلافاصله بعد از این که یک هندلر بخواهد درخواستی را پردازش کند، رخ می‌دهد. PostRequestHandlerExecute نیز همانند دیگر رویدادهای گذشته، پس از اتمام پردازش توابع، این رویداد رخ خواهد داد. 

ReleaseRequestState : زمانی رخ می‌دهد که داده‌های مرتبط با درخواست جاری، در ادامه‌ی روند پردازش درخواست مورد نیاز نباشند و پس از پردازش توابع رویداد، PostReleaseRequestState رخ خواهد داد .

UpdateRequestCache : به جهت اینکه ماژولهای مسئول کش، توانایی به روز رسانی داده‌های خود، برای پاسخگویی به درخواستهای بعدی را داشته باشند، این رویداد رخ می‌دهد.

  LogRequest : قبل از انجام عملیات لاگین برای درخواست جاری رخ می‌دهد و پس از پردازش توابع رویداد نیز PostLogRequest تریگر می‌شود.  

  EndRequest : پس از پایان کار پردازش درخواست جاری و مهیا شدن پاسخ مرتبط جهت ارسال به مرورگر تریگر خواهد شد. 

PreSendRequestHeaders : قبل از ارسال HTTP headers به مرورگر این رویداد رخ خواهد داد.

  PreSendRequestContent : بعد از ارسال شدن هدرها و قبل از ارسال محتوای صفحه به مرورگر رخ می‌دهد. 

Error : هر زمان و در هر مرحله از پردازش درخواست، چنانچه خطایی صورت پذیرد این رویداد رخ خواهد داد.

فریم ورک Asp.net   جهت مدیریت بهتر یک درخواست، در تمام مسیر پردازش، رویدادهای بالا را مهیا کرده است. در ادامه نحوه‌ی هندل کردن رویدادهای چرخه‌ی حیات درخواست را در فایل global توضیح می‌دهم. هر چند که استفاده از این فایل بدین منظور، صرفا برای مدیریت مسائل ابتدایی مناسب بوده و در یک پروژه‌ی بزرگ موجب به هم ریختگی فایل global با کدهای زیاد و خوانایی پایین بوده که قابلیت استفاده مجدد در دیگر پروژه‌ها را نیز ندارد.

Asp.net این مشکل را با معرفی ماژولها که در مقالات آتی توضیح خواهم داد، مرتفع کرده است.

در فایل global هر گاه متدی را با پیشوند Application_ و نام یکی از رویدادهای بالا بنویسید Asp.net آن را به عنوان هندلری برای رویداد مذکور می‌شناسد. به عنوان مثال متدی با نام Application_BeginRequest  متد رویداد BeginRequest می‌باشد.

ابتدا یک پروژه‌ی MVC جدید را به نام SimpleApp ایجاد کرده و فایل global آن را مطابق ذیل تغییر می‌دهیم:

using System;
using System.Collections.Generic;
using System.Linq;
using System.Web;
using System.Web.Mvc;
using System.Web.Routing;
namespace SimpleApp
{
    public class MvcApplication : System.Web.HttpApplication
    {
        protected void Application_Start()
        { 
            AreaRegistration.RegisterAllAreas();
            RouteConfig.RegisterRoutes(RouteTable.Routes);
        }
        protected void Application_BeginRequest() 
        {
            RecordEvent("BeginRequest");
        }
        protected void Application_AuthenticateRequest() 
        {
            RecordEvent("AuthenticateRequest");
        }
        protected void Application_PostAuthenticateRequest()
        { 
            RecordEvent("PostAuthenticateRequest");
        }
        private void RecordEvent(string name)
        {
            List<string> eventList = Application["events"] as List<string>;
            if (eventList == null) 
            { 
                Application["events"] = eventList = new List<string>(); 
            } 
            eventList.Add(name);
        }
    }
}

در اینجا متدی به نام RecordEvent را در کدهای ذکر شده مشاهده می‌کنید که نام یک رویداد را دریافت و جهت در دسترس قرار دادن در کل برنامه به خاصیت Application از کلاس HttpApplication نسبت داده و متد مذکور را از سه متد دیگر فراخوانی کرده‌ایم. این متدها در زمان رخ دادن رویدادهای BeginRequest, AuthenticateRequest, PostAuthenticateRequest صدا زده خواهند شد.

حال جهت نمایش اطلاعات رویداد نیاز است تغییراتی مشابه ذیل در کنترلر Home ایجاد نماییم.

using System.Web.Mvc;
namespace SimpleApp.Controllers
{
    public class HomeController : Controller
    {
        public ActionResult Index()
        {
            return View(HttpContext.Application["events"]);
        }

    }
}

ویوی مرتبط با اکشن متد index را مطابق کدهای ذیل بازنویسی می‌کنیم:

@model List<string>
@{
    ViewBag.Title = "Events List";
 
}
<h5>Events</h5>
<table>
    @foreach (string eventName in Model)
    {    
        <tr>
            <td>@eventName</td>
        </tr>      
    }

</table>
خروجی آن مطابق ذیل خواهد بود :

در این مقاله سعی کردیم ابتدا چرخه‌ی حیات یک Request را فرا گرفته و سپس از طریق فایل global و توسط متدهایی با پیشوند Application_ +نام رویداد (اصطلاحا متدهای ویژه نامیده می‌شوند) چرخه حیات یک درخواست را مدیریت کنیم.
مطالب
C# 6 - Null-conditional operators
برنامه نویس‌‌های سی‌شارپ پیشتر با null-coalescing operator یا ?? آشنا شده بودند. برای مثال
 string data = null;
var result = data ?? "value";
در این حالت اگر data یا سمت چپ عملگر، نال باشد، مقدار value (سمت راست عملگر) بازگشت داده خواهد شد؛ که در حقیقت خلاصه شده‌ی چند سطر ذیل است:
if (data == null)
{
    data = "value";
}
var result = data;
در سی شارپ 6، جهت تکمیل عملگرهای کار با مقادیر نال و بالا بردن productivity برنامه نویس‌ها، عملگر دیگری به نام Null-conditional operator و یا .? به این مجموعه اضافه شده‌است. در این حالت ابتدا مقدار سمت چپ عملگر بررسی خواهد شد. اگر مقدار آن مساوی نال بود، در همینجا کار خاتمه یافته و نال بازگشت داده می‌شود. در غیر اینصورت کار بررسی زنجیره‌ی جاری ادامه خواهد یافت.
برای مثال بسیاری از نتایج بازگشتی از متدها، چند سطحی هستند:
class Response
{
    public string Result { set; get; }
    public int Code { set; get; }
}

 
class WebRequest
{
    public Response GetDataFromWeb(string url)
    {
        // ...
        return new Response { Result = null };
    }
}
در اینجا روش مرسوم کار با کلاس درخواست اطلاعات از وب به صورت ذیل است:
 var webData = new WebRequest().GetDataFromWeb("https://www.dntips.ir/");
if (webData != null && webData.Result != null)
{
    Console.WriteLine(webData.Result);
}
چون می‌خواهیم به خاصیت Result دسترسی پیدا کنیم، نیاز است دو مرحله وضعیت خروجی متد و همچنین خاصیت Result آن‌را جهت مشخص سازی نال نبودن آن‌ها، بررسی کنیم و اگر برای مثال خاصیت Result نیز خود متشکل از یک کلاس دیگر بود که در آن برای مثال StatusCode نیز ذکر شده بود، این بررسی به سه سطح یا بیشتر نیز ادامه پیدا می‌کرد.
در این حالت اگر اشاره‌گر را به محل && انتقال دهیم، افزونه‌ی ReSharper پیشنهاد یکی کردن این بررسی‌ها را ارائه می‌دهد:


به این ترتیب تمام چند سطح بررسی نال، به یک عبارت بررسی .? دار، خلاصه خواهد شد:
 if (webData?.Result != null)
{
    Console.WriteLine(webData.Result);
}
در اینجا ابتدا بررسی می‌شود که آیا webData نال است یا خیر؟ اگر نال بود همینجا کار خاتمه پیدا می‌کند و به بررسی Result نمی‌رسد. اگر نال نبود، ادامه‌ی زنجیره تا به انتها بررسی می‌شود.
البته باید دقت داشت که برای تمام سطوح باید از .? استفاده کرد (برای مثال response?.Results?.Status)؛ در غیر اینصورت همانند سابق در صورت استفاده‌ی از دات معمولی، به یک null reference exception می‌رسیم.


کار با متدها و Delegates

این عملگر جدید مقایسه‌ی با نال را بر روی متدها (علاوه بر خواص و فیلدها) نیز می‌توان بکار برد. برای مثال خلاصه شده‌ی فراخوانی ذیل:
 if (x != null)
{
   x.Dispose();
}
با استفاده از Null Conditional Operator به این صورت است:
 x?.Dispose();

و یا بکار گیری آن بر روی delegates (روش قدیمی):
 var copy = OnMyEvent;
if (copy != null)
{
   copy(this, new EventArgs());
}
نیز با استفاده از متد Invoke به نحو ذیل قابل انجام است و نکته جالب یک سطر کد ذیل علاوه بر ساده شدن آن:
 OnMyEvent?.Invoke(this, new EventArgs());
Thread-safe بودن آن نیز می‌باشد. زیرا در این حالت کامپایلر delegate را به یک متغیر موقتی کپی کرده و سپس فراخوانی‌ها را انجام می‌دهد. اگر انجام این کپی موقت صورت نمی‌گرفت، در حین فراخوانی آن از طریق چندین ترد مختلف، ممکن بود یکی از مشترکین delegate از آن قطع اشتراک می‌کرد و در این حالت فراخوانی تردی دیگر در همان لحظه، سبب کرش برنامه می‌شد.


استفاده از Null Conditional Operator بر روی Value types

الف) مقایسه با نال
کد ذیل را درنظر بگیرید:
 var code = webData?.Code;
در اینجا Code یک value type از نوع int است. در این حالت با بکارگیری Null Conditional Operator، خروجی این حاصل، از نوع <Nullable<int و یا ?int درنظر گرفته خواهد شد و با توجه به اینکه عبارات null>0 و همچنین null<0 هر دو false هستند، مقایسه‌ی این خروجی با 0 بدون مشکل انجام می‌شود. برای مثال مقایسه‌ی ذیل از نظر کامپایلر یک عبارت معتبر است و بدون مشکل کامپایل می‌شود:
 if (webData?.Code > 0)
{

}

ب) بازگشت مقدار پیش فرض دیگری بجای نال
اگر نیاز بود بجای null مقدار پیش فرض دیگری را بازگشت دهیم، می‌توان از null-coalescing operator سابق استفاده کرد:
 int count = response?.Results?.Count ?? 0;
در این مثال خاصیت CountT در اصل از نوع int تعریف شده‌است؛ اما بکارگیری .? سبب Nullable شدن آن خواهد شد. بنابراین امکان بکارگیری عملگر ?? یا null-coalescing operator نیز بر روی این متغیر وجود دارد.

ج) دسترسی به مقدار Value یک متغیر nullable
نمونه‌ی دیگر آن قطعه کد ذیل است:
 int? x = 10;
//var value = x?.Value; // invalid
Console.WriteLine(x?.ToString());
در اینجا برخلاف متغیر Code که از ابتدا nullable تعریف نشده‌است، متغیر x نال پذیر است. اما باید دقت داشت که با تعریف .? دیگر نیازی به استفاده از خاصیت Value این متغیر nullable نیست؛ زیرا .? سبب محاسبه و بازگشت خروجی آن می‌شود. بنابراین در این حالت، سطر دوم غیرمعتبر است (کامپایل نمی‌شود) و سطر سوم معتبر.


کار با indexer property و بررسی نال

اگر به عنوان بحث دقت کرده باشید، یک s جمع در انتهای Null-conditional operators ذکر شده‌است. به این معنا که این عملگر مقایسه‌ی با نال، صرفا یک شکل و فرم .? را ندارد. مثال ذیل در حین کار با آرایه‌ها و لیست‌ها بسیار مشاهده می‌شود:
 if (response != null && response.Results != null && response.Results.Addresses != null
  && response.Results.Addresses[0] != null && response.Results.Addresses[0].Zip == "63368")
{

}
در اینجا به علت بکارگیری indexer بر روی Addresses، دیگر نمی‌توان از عملگر .? که صرفا برای فیلدها، خواص، متدها و delegates طراحی شده‌است، استفاده کرد. به همین منظور، عملگر بررسی نال دیگری به شکل […]? برای این بررسی طراحی شده‌است:
 if(response?.Results?.Addresses?[0]?.Zip == "63368")
{

}
به این ترتیب 5 سطح بررسی نال فوق، به یک عبارت کوتاه کاهش می‌یابد.

 
موارد استفاده‌ی ناصحیح از عملگرهای مقایسه‌ی با نال

خوب، عملگر .? کار مقایسه‌ی با نال را خصوصا در دسترسی‌های چند سطحی به خواص و متدها بسیار ساده می‌کند. اما آیا باید در همه جا از آن استفاده کرد؟ آیا باید از این پس کلا استفاده از دات را فراموش کرد و بجای آن از .? در همه جا استفاده کرد؟
مثال ذیل را درنظر بگیرید:
 public void DoSomething(Customer customer)
{
    string address = customer?.Employees
                  ?.SingleOrDefault(x => x.IsAdmin)?.Address?.ToString();
    SendPackage(address);
}
در این مثال در تمام سطوح آن از .? بجای دات استفاده شده‌است و بدون مشکل کامپایل می‌شود. اما این نوع فراخوانی سبب خواهد شد تا یک سری از مشکلات موجود کاملا مخفی شوند؛ خصوصا اعتبارسنجی‌ها. برای مثال در این فراخوانی اگر مشتری نال باشد یا اگر کارمندانی را نداشته باشد، آدرسی بازگشت داده نمی‌شود. بنابراین حداقل دو سطح بررسی و اعتبارسنجی عدم وجود مشتری یا عدم وجود کارمندان آن در اینجا مخفی شده‌اند و دیگر مشخص نیست که علت بازگشت نال چه بوده‌است.
روش بهتر انجام اینکار، بررسی وضعیت customer و انتقال مابقی زنجیره‌ی LINQ به یک متد مجزای دیگر است:
 public void DoSomething(Customer customer)
{
   Contract.Requires(customer != null); 
   string address = customer.GetAdminAddress();
   SendPackage(address);
}
مطالب
آشنایی با ساختار IIS قسمت پنجم
در مطالب قبلی در مورد ماژولار بودن IIS زیاد صحبت کردیم، ولی اجازه بدهید این مورد را به صورت کاربردی‌تر و موشکافانه‌تر بررسی کنیم. برای اینکه به مشکلی در طول این سری از مطالب برنخورید، IIS را به صورت کامل یعنی full feature نصب نمایید. از بخش control panel>programs & features>Turn Windows features on or off اقدام نمایید و هرچه زیر مجموعه Internet information service هست را برگزینید. در صورتی که از نسخه‌های ویندوز سرور 2008 استفاده می‌کنید از طریق server manager>roles>web server اقدام نمایید.
برای نصب یک ماژول باید دو مرحله را انجام داد:
  1. نصب ماژول
  2. فعال سازی ماژول
نکته ای که در مورد ماژول‌های native وجود دارد این هست که این ماژول‌ها دسترسی بدون محدودیتی به منابع سروری دارند و از این رو حتما باید این نکته را دقت کنید که ماژول native شما از یک منبع مورد اعتماد دریافت شده باشد.

نصب یک native module
برای نصب می‌توانید یکی از سه راه زیر را استفاده کنید:
  1. ویرایش دستی فایل کانفیگ و از نسخه IIS7.5 به بعد هم می‌توانید از configuration editor هم استفاده کنید.
  2. استفاده از محیط گرافیکی IIS
  3. استفاده از خط فرمان با دستور Appcmd
مزیت روش دستی این هست که شما دقیقا می‌دانید در پشت صحنه چه اتفاقی می‌افتد و نتیجه هر کدام از این سه روش، اضافه شدن یک مدخل ورودی به تگ <globalmodules> است. برای اعمال تغییرات، مسیر زیر را بروید:
%windir%\system32\inetsrv\config\applicationhost.config
کسی که نیاز به دسترسی به این مسیر و انجام تغییرات دارد باید در بالاترین سطح مدیریتی سرور باشد.
اگر فایل را باز کنید و تگ globalmodule را پیدا کنید متوجه می‌شوید که تمامی ماژول‌ها در این قسمت معرفی شده‌اند و برای خود یک مدخل ورودی یا همان تگ add را دارند که در آن مسیر فایل dll هم ذکر شده است:
<globalModules> 
 
 <addname="DefaultDocumentModule"image="%windir%\system32\inetsrv\defdoc.dll"/> 
 
 <addname="DirectoryListingModule"image="%windir%\system32\inetsrv\dirlist.dll"/> 

<add name="StaticFileModule"image="%windir%\system32\inetsrv\static.dll"/>
...

 </globalModules>

برای حذف یا جایگزینی یک ماژول به راحتی می‌توانید مدخل ورودی یک ماژول را به صورت دستی حذف نمایید و برای جایگزینی هم بعد از حذف، ماژول خود را معرفی کنید. ولی توجه داشته باشید که این حذف به معنی حذف این ماژول از تمامی اپلیکیشن‌های موجود بر روی IIS هست و سپس اضافه کردن یک ماژول به این بخش. همچنین اگر قصد شما فقط حذف یک ماژول از روی یکی از اپلیکشن‌ها باشد باید از طریق فایل کانفیگ سایت از مسیر تگ‌های <system.webserver><modules> و با استفاده از تگ‌های add و remove به معرفی یک ماژول مختص این اپلیکیشن و یا حذف یک ماژول خاص اقدام نمایید.

PreConditions
این ویژگی می‌تواند در خط معرفی ماژول، مورد استفاده قرار بگیرد. اگر به فایل نگاه کنید می‌بینید که در بعضی خطوط این ویژگی ذکر شده است. تعریف این ویژگی به هسته IIS می‌گوید که این ماژول در چه مواردی و به چه شیوه ای باید به کار گرفته شود.
 <add name="ManagedEngine64" image="%windir%\Microsoft.NET\Framework64\v2.0.50727\webengine.dll" preCondition="integratedMode,runtimeVersionv2.0,bitness64" /> 
 
 <add name="ManagedEngine" image="%windir%\Microsoft.NET\Framework\v2.0.50727\webengine.dll" preCondition="integratedMode,runtimeVersionv2.0,bitness32" /> 
 
<add name="ManagedEngineV4.0_32bit" image="%windir%\Microsoft.NET\Framework\v4.0.30319\webengine4.dll" preCondition="integratedMode,runtimeVersionv4.0,bitness32" /> 
 
<add name="ManagedEngineV4.0_64bit" image="%windir%\Microsoft.NET\Framework64\v4.0.30319\webengine4.dll" preCondition="integratedMode,runtimeVersionv4.0,bitness64" />

مقادیری که precondition میتواند بگیر شامل موارد زیر هستند:
bitness
این گزینه به دو صورت bitness32 و bitness64 یافت می‌شود. امروزه پردازنده‌های 64 بیتی بسیار متداول شده اند و بسیاری از تولید کنندگان دارند به سمت عرضه ابزارهای 64 بیتی رو می‌آورند و به زودی عرضه‌های 32 بیتی را متوقف می‌کنند و به سمت سیستم عامل‌های 64 بیت سوییچ خواند کرد ولی باز هم هنوز برنامه‌های 32 بیتی زیادی هستند که مورد استفاده قرار می‌گیرند و نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. برای همین ویندوزهای 64 بیتی مایکروسافت در کنار محیط 64 بیتی‌شان از یک محیط 32 بیت به اسم WOW64 استفاده می‌کنند. در این حالت این امتیاز به شما داده می‌شود که از پروسه‌های کارگر 32 بیتی در کنار پروسه‌های کارگر 64 بیتی استفاده کنید و PreCondition به bitness32 یا bitness64 تنظیم می‌شود تا از صحت بارگزاری dll در یک محیط درست مطمئن شود. در صورتی که این خصوصیت ذکر نشود یک هندلر 32 بیتی و 64 بیتی و یک module map اجرا می‌شود.

Runtime version
اگر ماژول خاصی برای اجرا به ورژن خاصی از net framwork. نیاز دارد، این ویژگی ذکر می‌شود. در صورتی که ماژولی قصد اجرای بر روی فریم ورک اشتباهی داشته باشد سبب خطا خواهد شد.

Mana gedHandler 
با معرفی IIS7 ما با یک مدل توسعه پذیر روبرو شدیم و می‌توانستیم ماژول‌ها و هندلرهای خود را بنویسیم و مستقیما در Pipeline قرار دهیم ولی سوییچ کردن بین دو بخش کدهای مدیریت شده و native یک عمل سنگین برای سیستم به شمار می‌آید و به منظور کاهش این بار گزینه managedhandler قرار داده شده است تا تعیین کند مواقعی که درخواست نیازی به این ماژول ندارد، این ماژول اجرا نگردد. به عنوان مثال فایل‌های ایستا چون jpg یا html و... شامل این ماژول نخواهند شد. واضح‌ترین مثال در این زمینه Forms Authentication می‌باشد و موقعی اجرا می‌شوند که درخواست فایل‌های aspx شده باشد و اگر یک فایل html را درخواست کنید این ماژول امنیتی روی آن اثری ندارد و عملیات شناسایی هویت روی آن اجرا نمی‌شود و اگر می‌خواهید روی همه فایل‌ها، این عملیات شناسایی انجام شود باید خصوصیت "precondition="managedhandler حذف شود.
در صورتی که تگ module را به صورت زیر بنویسید تمامی ماژول‌ها برای تمامی درخواست‌ها اجرا خواهد شد، صرف نظر از اینکه آیا ماژولی به صورت "precondition="managedmodule مقداردهی شده است یا خیر.
<modules runAllManagedModulesForAllRequests="true"/>
 
The Mode Precondition 
تا به الان گفتیم که چگونه میتوانیم یک ماژول و یا هندلر مدیریت شده‌ای را به Pipeline اضافه کنیم؛ ولی IIS7 به بالا نیاز دارد که تا پروسه‌های کارگر را به روشی خاص به این منظور اجرا کند و فریم ورک دات نت را برای اجرای آن‌ها بارگزاری کند. همچنین به اجرای ماژولی به اسم webengine.dll برای مدیریت  ماژولهای مدیریت شده نیازمند است و خود IIS در مورد کدهای مدیریت شده چیزی متوجه نمی‌شود. پس ما برای اینکه IIS را متوجه این موضوع نمائیم، باید Integrated mode را به آن معرفی کنیم.
در نسخه‌های قبلی IIS یک روش قدیمی برای کدهای مدیریت شده وجود داشت که از طریق اینترفیسی به نام ISAPI صورت می‌گرفت. در این حالت ASPNET_ISAPI.DLL مسئول این کار بود و اگر هنوز هم میخواهید از این dll در نسخه‌های جدیدتر IIS کمک بگیرید باید به جای معرفی classic mode ، integration mode را معرفی کنید.
با برابر کردن precondtion به مقدار "intgretedmode" هندلر یا ماژول شما در یک پول با خصوصیت integrated بارگزاری خواهد شد و اگر مقدار آن "classicmode" باشد در یک پول بدون خاصیت integrated بارگزاری می‌شود.
تفاوت بین دو روش کلاسیک و مجتمع integrated بر سر این هست که در روش جدید، ماژول شما به عنوان یک پلاگین برای IIS دیده نمی‌شود و کد شما را جزئی از کامپوننت‌های خود به شمار می‌آورد. به صورت واضح‌تر در حالت کلاسیک موقعی که درخواستی وارد pipeline میشد ابتدا از کامپوننت‌ها و ماژول‌های داخلی خود IIS عبور داده میشد و بعد فایل ASPNET_ISAPI.DLL جهت پردازش کدهای مدیریت شده صدا زده میشد و با توجه به کدهای شما، بعضی مراحل تکرار میشد؛ مثلا اگر کد شما در مورد Authentication بود و بعد از گذر از مراحل auth داخل خود IIS و بقیه موارد دوباره نوبت کد شما و گذر از مراحل authentication بود. یعنی وجود دو pipeline؛ ولی در حالت مجتمع این دوبار انجام وظیفه از بین رفته است چرا که کدهای شما به طور مستقیم در pipeline قرار دارند و آن‌ها را جزئی از خود می‌داند، نه یک پلاگین که افزون بر فعالیت خودشان، اجرای کدهای شما رو هم بر دوش بکشند.
شکل زیر نمونه ای از حالت کلاسیک را نشان می‌دهد که در آن دو بار عمل auth دارد انجام میگیرد.
 



شکل زیر هم نمونه ای حالت مجتمع هست:

 
در کل امروزه دیگر استفاده از روش کلاسیک راهکار درستی نیست و این ویژگی تنها به عنوان یک سازگاری با نمونه کارهای قدیمی است.
تگ‌هایی که از خصوصت precondition استفاده می‌کنند به شرح زیر هستند:
  • ISAPI filters 
  • globalModules 
  • handlers 
  • modules 

در مورد بقیه تگ‌ها در آینده بیشتر بحث می‌کنیم. بهتر هست مطلب را با توضیح precondition جهت ممانعت از طولانی و طومار شدن در اینجا ببندیم و در قسمت آینده دیگر روش‌های نصب ماژولمان را دنبال کنیم.
مطالب
آشنایی با ساختار IIS قسمت اول
در مقاله قبل در مورد نحوه ذخیره سازی در حافظه نوشتیم و به user mode و kernel mode اشاراتی کردیم که می‌توانید به آن رجوع کنید.
در این سری مقالات قصد داریم به بررسی اجزا و روند کاری موجود در IIS بپردازیم که چگونه IIS کار می‌کند و شامل چه بخش هایی می‌شود. مطمئنا آشنایی با این بخش‌ها در روند شناسایی رفتارهای وب اپلیکیشن‌ها و واکنش‌های سرور، کمک زیادی به ما خواهد کرد. در اینجا نسخه IIS7 را به عنوان مرجع در نظر گرفته‌ایم.
وب سرور IIS در عبارت مخفف Internet information services به معنی سرویس‌های اطلاعاتی اینترنت می‌باشد. IIS شامل کامپوننت‌های زیادی است که هر کدام ازآن‌ها کار خاصی را انجام میدهند؛ برای مثال گوش دادن به درخواست‌های ارسال شده به سرور، مدیریت فرآیندها Process و خواندن فایل‌های پیکربندی Configuration؛ این اجزا شامل protocol listener ،Http.sys و WSA و .. می‌شوند.
Protocol Listeners
این پروتکل‌ها به درخواست‌های رسیده گوش کرده و آن‌ها را مورد پردازش قرار می‌دهند و پاسخی را به درخواست کننده، ارسال می‌کنند. هر listener بر اساس نوع پروتکل متفاوت هست. به عنوان مثال کلاینتی، درخواست صفحه‌ای را می‌کند و http listener که به آن Http.sys می‌گویند به آن پاسخ می‌دهد. به طور پیش فرض http.sys به درخواست‌های http و https گوش فرا می‌دهد، این کامپوننت از IIS6 اضافه شده است ولی در نسخه 7 از SSL نیز پشتیبانی می‌کند.
Http.sys یا Hypertext transfer protocol stack
کار این واحد در سه مرحله دریافت درخواست، ارسال آن به واحد پردازش IIS و ارسال پاسخ به کلاینت است؛ قبل از نسخه 6 از Winsock یا windows socket api  که یک کامپوننت user-mod بود استفاده می‌شد ولی Http.sys یک کامپوننت Kernel-mod هست.

Http.sys مزایای زیر را به همراه دارد:

  • صف درخواست مد کرنل: به خاطر اینکه کرنل مستقیما درخواست‌ها را به پروسه‌های مربوطه میفرستد و اگر پروسه موجود نباشد، درخواست را در صف گذاشته تا بعدا پروسه مورد نظر آن را از صف بیرون بکشد.
  • برای درخواست‌ها یک پیش پردازش و همچنین اعمال فیلترهای امنیتی اعمال می‌گردد. 
  • عملیات کش کردن تماما در محیط کرنل مد صورت می‌گیرد؛ بدون اینکه به حالت یوزرمد سوییچ کند. مد کرنل دسترسی بسیار راحت و مستقیمی را برای استفاده از منابع دارد و لازم نیست مانند مد کاربر به لایه‌های زیرین، درخواست کاری را بدهد؛ چرا که خود مستقیما وارد عمل می‌شود و برداشته شدن واسط در سر راه، موجب افزایش عمل caching می‌شود. همچنین دسترسی به کش باعث می‌شود که مستقیما پاسخ از کش به کاربر برسد و توابع پردازشی در حافظه بارگذاری نشوند. البته این کش کردن محدودیت هایی را هم به همراه دارد:
    1. کش کرنل به صورت پیش فرض بر روی صفحات ایستا فعال شده است؛ نه برای صفحاتی با محتوای پویا که البته این مورد قابل تغییر است که نحوه این تغییر را پایینتر توضیح خواهیم داد.
    2. اگر آدرس درخواستی شامل کوئری باشد صفحه کش نخواهد شد:    http://www.site.info/postarchive.htm?id=25 
    3. برای پاسخ ازمکانیزم‌های فشرده سازی پویا استفاده شده باشد مثل gzip کش نخواهد شد
    4. صفحه درخواست شده صفحه اصلی سایت باشد کش نخواهد شد :   http://www.dotnettip.info ولی اگر درخواست بدین صورت باشه http://www.domain.com/default.htm  کش خواهد کرد.
    5. درخواست به صورت ناشناس anonymous نباشد  و نیاز به authentication داشته باشد کش نخواهد شد (یعنی در هدر شامل گزینه authorization می‌باشد).
    6. درخواست باید از نوع نسخه http1 به بعد باشد.
    7. اگر درخواست شامل Entity-body باشد کش نخواهد کرد.
    8. درخواست شامل If-Range/Range header باشد کش نمی‌شود.
    9. کل حجم response بییشتر از اندازه تعیین شده باشد کش نخواهد گردید، این اندازه در کلید ریجستری UriMaxUriBytes قرار دارد. اطلاعات بیشتر
    10. اندازه هدر بیشتر از اندازه تعیین شده باشد که عموما اندازه تعیین شده یک کیلو بایت است.
    11. کش پر باشد، کش انجام نخواهد گرفت.
    برای فعال سازی کش کرنل راهنمای زیر را دنبال کنید:
    گزینه output cache را در IIS، فعال کنید و سپس گزینه Add را بزنید. کادر add cache rule که باز شود، از شما میخواهد یکی از دو نوع کش مد کاربر و مد کرنل را انتخاب کنید و  مشخص کنید چه نوع فایل‌هایی (مثلا aspx) از این قوانین پیروری کنند و مکانیزم کش کردن به سه روش جلوگیری از کش کردن، کش زمان دار و کش بر اساس آخرین تغییر فایل انجام گردد.


    برای تعیین مقدار سایز کش response که در بالا اشاره کردیم می‌توانید در همان پنجره، گزینه edit feature settings را انتخاب کنید.


    این قسمت از مطلب که به نقل از مقاله  آقای Karol Jarkovsky در این آدرس است یک سری تست هایی با نرم افزار(Web Capacity Analysis Tool (WCAT  گرفته است که به نتایج زیر دست پیدا کرده است:
    Kernel Cache Disabled    4 clients/160 threads/30 sec      257 req/sec
    Kernel Cache Enabled     4 clients/160 threads/30 sec      553 req/sec 
    همانطور که می‌بینید نتیجه فعال سازی کش کرنل پاسخ به بیش از دو برابر درخواست در حالت غیرفعال آن است که یک عدد فوق العاده به حساب میاد.
    برای اینکه خودتان هم تست کرده باشید در این آدرس  برنامه را دانلود کنید و به دنبال فایل request.cfg بگردید و از صحت پارامترهای server و url اطمینان پیدا کنید. در گام بعدی 5 پنجره خط فرمان باز کرده و در یکی از آن‌ها دستور netsh http show cachestate را بنویسید تا تمامی وروردی‌های entry که در کش کرنل ذخیره شده اند لیست شوند. البته در اولین تست کش را غیرفعال کنید و به این ترتیب نباید چیزی نمایش داده شود. در همان پنجره فرمان wcctl –a localhost –c config.cfg –s request.cfg  را زده تا کنترلر برنامه در وضعیت listening قرار بگیرد. در 4 پنجره دیگر فرمان wcclient localhost از شاخه کلاینت را نوشته تا تست آغاز شود. بعد از انجام تست به شاخه نصب کنترلر WCAT رفته و فایل log را بخوانید و اگر دوباره دستور نمایش کش کرنل را بزنید باید خالی باشد. حالا کش را فعال کنید و دوباره عملیات تست را از سر بگیرید و اگر دستور netsh را ارسال کنید باید کش کرنل دارای ورودی باشد.
    برای تغییرات در سطح http.sys می‌توانید از ریجستری کمک بگیرید. در اینجا تعداد زیادی از تنظیمات ذخیره شده در ریجستری برای http.sys لیست شده است.
    مطالب
    سطح دوم کش در Nhibernate 4
     Second Level Cache In NHibernate 4

    همان طور که می‌دانیم کش در NHibernate در دو سطح قابل انجام می‌باشد:
    - کش سطح اول که همان اطلاعات سشن، در تراکنش جاری هست و با اتمام تراکنش، محتویات آن خالی می‌گردد. این سطح همیشه فعال می‌باشد و در این بخش قصد پرداختن به آن را نداریم.
    - کش سطح دوم که بین همه‌ی تراکنش‌ها مشترک و پایدار می‌باشد. این مورد به طور پیش فرض فعال نمی‌باشد و می‌بایستی از طریق کانفیگ برنامه فعال گردد.

    جهت پیاده سازی باید قسمت‌های ذیل را در کانفیگ مربوط به NHibernate اضافه نمود:
    <?xml version="1.0" encoding="utf-8"?>
    <configuration>
    <configSections>
             <section name="hibernate-configuration" type="NHibernate.Cfg.ConfigurationSectionHandler, NHibernate"/>
              <section name="syscache" type="NHibernate.Caches.SysCache.SysCacheSectionHandler, NHibernate.Caches.SysCache" requirePermission="false"/>
    </configSections>
    
    <hibernate-configuration  xmlns="urn:nhibernate-configuration-2.2" >
    <session-factory>
            <property name="connection.provider">NHibernate.Connection.DriverConnectionProvider</property>
          <property name="dialect">NHibernate.Dialect.MsSql2005Dialect</property>
          <property name="connection.driver_class">NHibernate.Driver.SqlClientDriver</property>
          <property name="connection.connection_string_name">LocalSqlServer</property>
          <property name="show_sql">false</property>
          <property name="hbm2ddl.keywords">none</property>
          <property name="cache.use_second_level_cache">true</property>
          <property name="cache.use_query_cache" >true</property>      
          <property name="cache.provider_class">NHibernate.Caches.SysCache.SysCacheProvider, NHibernate.Caches.SysCache</property>
    </session-factory>
    </hibernate-configuration>
    
    <syscache>
           <cache region="LongExpire" expiration="3600" priority="5"/>
           <cache region="ShortExpire" expiration="600" priority="3"/>    
    </syscache>
    </configuration>

    پیاده سازی Caching در NHibernate در سه مرحله قابل اعمال می‌باشد :
    - کش در سطح Load موجودیت‌های مستقل
    - کش در سطح Load موجودیت‌های وابسته Bag , List , Set , …
    - کش در سطح Query ها

    Providerهای مختلفی برای اعمال و پیاده سازی آن وجود دارند که معروف‌ترین آن‌ها SysCache بوده و ما هم از همان استفاده می‌نماییم.
    - مدت زمان پیش فرض کش سطح دوم، ۵ دقیقه می‌باشد و در صورت نیاز به تغییر آن، باید تگ مربوط به SysCache را تنظیم نمود. محدودیتی در تعریف تعداد متفاوتی از زمان‌های خالی شدن کش وجود ندارد و مدت زمان آن بر حسب ثانیه مشخص می‌گردد. نحوه‌ی تخصیص زمان انقضای کش به هر مورد بدین شکل صورت می‌گیرد که region مربوطه در آن معرفی می‌گردد.

    جهت اعمال کش در سطح Load موجودیت‌های مستقل، علاوه بر کانفیگ اصلی، می‌بایستی کدهای زیر را به Mapping موجودیت اضافه نمود مانند :
    <?xml version="1.0" encoding="utf-8" ?>
    <hibernate-mapping xmlns="urn:nhibernate-mapping-2.2" assembly="Core.Domain" namespace="Core.Domain.Model">
      <class name="Organization" table="Core_Enterprise_Organization">
        <cache usage="nonstrict-read-write" region="ShortExpire"/>                  
        <id name="Id" >
          <generator/>
        </id>
        <version name="Version"/>
        <property name="Title" not-null="true" unique="true"/>
        <property name="Code" not-null="true" unique="true"/>
      </class>
    </hibernate-mapping>
    این مورد برای موجودیت‌های وابسته هم نیز صادق است؛ به شکل کد زیر:
    <?xml version="1.0" encoding="utf-8" ?>
    <hibernate-mapping xmlns="urn:nhibernate-mapping-2.2" assembly="Core.Domain" namespace="Core.Domain.Model">
      <class name="Party" table="Core_Enterprise_Party">  
        <id name="Id" >
          <generator />
        </id>
        <version name="Version"/>
        <property name="Username" unique="true"/>
        <property name="DisplayName" not-null="true"/>
        <bag name="PartyGroups" inverse="true" table="Core_Enterprise_PartyGroup" cascade="all-delete-orphan">      
          <cache usage="nonstrict-read-write" region="ShortExpire"/>
          <key column="Party_id_fk"/>
          <one-to-many/>
        </bag>
      </class>
    </hibernate-mapping>

    ویژگی usage نیز با مقادیر زیر قابل تنظیم است:

    - read-only : این مورد جهت موجودیت‌هایی مناسب است که امکان بروزرسانی آن‌ها توسط کاربر وجود ندارد. این مورد بهترین کارآیی را دارد.
    - read-write : این مورد جهت موجودیت‌هایی بکار می‌رود که امکان بروزرسانی آن‌ها توسط کاربر وجود دارد. این مورد کارآیی پایین‌تری دارد.
    - nonstrict-read-write : این مورد جهت موجودیت‌هایی مناسب می‌باشد که امکان بروزرسانی آن‌ها توسط کاربر وجود دارد؛ اما امکان همزمان بروز کردن آن‌ها توسط چندین کاربر وجود نداشته باشد. این مورد در قیاس، کارآیی بهتر و بهینه‌تری نسبت به مورد قبل دارد.

    جهت اعمال کش در کوئری‌ها نیز باید مراحل خاص خودش را انجام داد. به عنوان مثال برای یک کوئری Linq به شکل زیر خواهیم داشت:
    public IList<Organization> Search(QueryOrganizationDto dto)
    {
         var q = SessionInstance.Query<Organization>();            
    
         if (!String.IsNullOrEmpty(dto.Title))
              q = q.Where(x => x.Title.Contains(dto.Title));
    
         if (!String.IsNullOrEmpty(dto.Code))
              q = q.Where(x => x.Code.Contains(dto.Code));
    
         q = q.OrderBy(x => x.Title);
    
          q = q.CacheRegion("ShortExpire").Cacheable(); 
         return q.ToList();
    }
    در واقع کد اضافه شده به کوئری بالا، قابل کش بودن کوئری را مشخص می‌نماید و مدت زمان کش شدن آن نیز از طریق کانفیگ مربوطه مشخص می‌گردد. این نکته را هم درنظر داشته باشید که کش در سطح کوئری برای کوئری‌هایی که دقیقا مثل هم هستند اعمال می‌گردد و با افزوده یا کاسته شدن یک شرط جدید به کوئری، مجددا کوئری سمت پایگاه داده ارسال می‌گردد.


    در انتها لینک‌های زیر هم جهت مطالعه بیشتر پیشنهاد می‌گردند:
    http://www.nhforge.org/doc/nh/en/index.html#performance-cache-readonly
    http://nhforge.org/blogs/nhibernate/archive/2009/02/09/quickly-setting-up-and-using-nhibernate-s-second-level-cache.aspx
    http://www.klopfenstein.net/lorenz.aspx/using-syscache-as-secondary-cache-in-nhibernate
    http://stackoverflow.com/questions/1837651/hibernate-cache-strategy
    مطالب
    Soft Delete در Entity Framework 6
    برای حذف نمودن یک رکورد از دیتابیس 2 راه وجود دارد : 1- حذف به صورت فیزیکی 2- حذف به صورت منطقی ( مورد بحث این مطلب )
    در حذف رکورد به صورت منطقی، طراحان دیتابیس، فیلدی را با نام‌های متفاوتی همچون Flag , IsDeleted , IsActive , و غیره، در جداول ایجاد می‌نمایند. خوب، این روش مزایا و معایب خاص خودش را دارد. مثلا شما در هر پرس و جویی که ایجاد می‌نمایید، بایستی این مورد را چک نموده و رکوردهایی را فراخوانی نمایید که فیلد IsDeleted آن برابر با false باشد. و همچنین در زمان حذف رکورد، برنامه نویس بایستی از متد Update به جای حذف فیزیکی استفاده نماید که تمام این موارد حاکی از مشکلات خاص این روش است. 
    در این مقاله سعی داریم که مشکلات ذکر شده در بالا را با ایجاد SoftDelete در EF 6 برطرف نماییم .*یکی از پیش نیاز‌های این پست مطالعه ( سری آموزشی EF CodeFirst ) در سایت جاری می‌باشد.
    برای شروع، ما نیاز به داشتن یک Attribute برای مشخص ساختن موجودیت هایی داریم که بایستی بر روی آنها SoftDelete فعال گردد. پس برای اینکار کلاسی را به شکل زیر طراحی مینماییم:
    using System.Data.Entity.Core.Metadata.Edm;
    public class SoftDeleteAttribute : Attribute
        {
            public string ColumnName { get; set; }
            public SoftDeleteAttribute(string column)
            {
                ColumnName = column;
            }
            public static string GetSoftDeleteColumnName(EdmType type)
            {
                MetadataProperty column = type.MetadataProperties.Where(x => x.Name.EndsWith("customannotation:SoftDeleteColumnName")).SingleOrDefault();
                return column == null ? null : (string)column.Value;
            }
        }
    توضیحات کد بالا: در متد سازنده، نام فیلدی را که قرار است بر روی آن SoftDelete به صورت اتوماتیک ایجاد شود، دریافت می‌نماییم و متد GetSoftDeleteColumnName در واقع با استفاده از متادیتاهایی که بر روی فیلد‌ها وجود دارد، فیلدی که انتهای نام آن متادیتای "customannotation:SoftDeleteColumnName" را دارد، انتخاب نموده و برگشت می‌دهد.
    سؤال: متادیتای  "customannotation:SoftDeleteColumnName"  از کجا آمد؟ برای پاسخ به این سوال کافیست ادامه‌ی مطلب را کامل مطالعه نمایید.
    حال این Attribute برای استفاده در موجودیت‌های ما آمده است. برای استفاده کافیست به روش زیر عمل نمایید .
        [SoftDelete("IsDeleted")]
        public class TblUser 
        {        
            [Key]
            public int TblUserID { get; set; }
    
            [MaxLength(30)]
            public string Name { get; set; }
    
            public bool IsDeleted { get; set; }
        }
    برای معرفی این قابلیت جدید به EF 6 کافیست در DbContext برنامه در متد OnModelCreating به نحو زیر عمل نماییم.
     protected override void OnModelCreating(DbModelBuilder modelBuilder)
            {
                var Conv = new AttributeToTableAnnotationConvention<SoftDeleteAttribute, string>(
                    "SoftDeleteColumnName",
                    (type, attribute) => attribute.Single().ColumnName);
                modelBuilder.Conventions.Add(Conv);
    
            }
    در واقع ما در اینجا به Ef می‌گوییم که یک Annotation جدید، با نام SoftDeleteColumnName به Entity که توسط این Attribute مزین شده است، اضافه نماید و همچنین مقدار این Annotation را نام فیلدی که در متد سازنده SoftDeleteAttribute معرفی گردیده است قرار دهد.
    برای اطمینان حاصل کردن از اینکه آیا Annotation جدید به مدل برنامه اضافه شده است یا نه کافیست بر روی فایل cs کانتکست DbContext، کلیک راست نموده و در منوی نمایش داده شده گزینه‌ی EntityFramework و سپس گزینه View Entity Data Model را انتخاب نمایید . مانند تصویر زیر:

    در پنجره باز شده به قسمت سوم یعنی <StorageModels> مراجعه نمایید و بایستی گزینه زیر را مشاهده نمایید .

     <EntityType Name="TblUser" customannotation:SoftDeleteColumnName="IsDeleted">

    تا اینجای کار ما توانستیم یک Annotation جدید را به Ef اضافه نماییم .

    در مرحله بعد بایستی به Ef دستور دهیم که در تولید Query بر روی این Entity، این مورد را نیز لحاظ کند.

    برای این کار کلاسی را ایجاد می‌نماییم که از اینترفیس IDbCommandTreeInterceptor ارث بری می‌نماید. مانند کد زیر :

    public class SoftDeleteInterceptor : IDbCommandTreeInterceptor
        {
            public void TreeCreated(DbCommandTreeInterceptionContext interceptionContext)
            {
                if (interceptionContext.OriginalResult.DataSpace == System.Data.Entity.Core.Metadata.Edm.DataSpace.SSpace)
                {
                    var QueryCommand = interceptionContext.Result as DbQueryCommandTree;
                    if (QueryCommand != null)
                    {
                        var newQuery = QueryCommand.Query.Accept(new SoftDeleteQueryVisitor());
                        interceptionContext.Result = new DbQueryCommandTree(QueryCommand.MetadataWorkspace, QueryCommand.DataSpace, newQuery);
                    }
                }
           }
    }

    در ابتدا تشخیص داده می‌شود که نوع خروجی Query آیا از نوع Storage Model است . ( برای توضیحات بیشتر ) سپس پرس و جوی تولید شده را با استفاده از الگوی visitor تغییر داده و Query جدید را تولید نموده و در انتها Query جدیدی را به جای Query قبلی جایگزین می‌نماییم.

    در اینجا ما نیاز به داشتن کلاس  SoftDeleteQueryVisitor  برای تغییر دادن Query و اضافه نمودن IsDeleted <>1 به Query می‌باشیم.

    یک کلاس دیگری با نام  SoftDeleteQueryVisitor  به شکل زیر  به برنامه اضافه می‌نماییم.

      public class SoftDeleteQueryVisitor : DefaultExpressionVisitor
        {
            public override DbExpression Visit(DbScanExpression expression)
            {
                var column = SoftDeleteAttribute.GetSoftDeleteColumnName(expression.Target.ElementType);
                if (column!=null)
                {
                    var Binding = DbExpressionBuilder.Bind(expression);
                    return DbExpressionBuilder.Filter(Binding, DbExpressionBuilder.NotEqual(DbExpressionBuilder.Property(DbExpressionBuilder.Variable(Binding.VariableType, Binding.VariableName), column), DbExpression.FromBoolean(true)));
                }
                else
                {
                    return base.Visit(expression);
                }
            }
        }
    در متد Visit تشخیص داده می‌شود که آیا Query ساخته شده دارای customannotation:SoftDeleteColumnName است؟ چنانچه این Annotation را دارا باشد، نام فیلدی را که بالای Entity ذکر شده است، بازگشت می‌دهد و در خط بعدی، نام این فیلد را با مقدار مخالف True به Query تولید شده اضافه می‌نماید.

    در نهایت برای اینکه EF تشخیص دهد که یک‌چنین Interceptor ایی وجود دارد، بایستی در کلاس DbContextConfig، کلاس SoftDeleteInterceptor را اضافه نماییم؛ همانند کد زیر:

     public class DbContextConfig : DbConfiguration
        {
            public DbContextConfig()
            {
                 AddInterceptor(new SoftDeleteInterceptor());
            }
        }

    تا اینجا در تمام Query‌های تولید شده بر روی Entity که با خاصیت SoftDelete مزین شده است، مقدار IsDeleted <> 1 را به صورت اتوماتیک اعمال می‌نماید. حتی به صورت هوشمند چنانچه این موجودیت در یک Join استفاده شده باشد این شرط را قبل از Join به Query تولید شده اضافه می‌نماید.

    در مقاله بعدی در مورد تغییر کد Remove به کد Update توضیح داده خواهد شد.


    برای مطالعه بیشتر

    Entity Framework: Building Applications with Entity Framework 6

    مطالب
    Lazy Loading در AngularJS
    وقتی پروژه انگیولاری‌تان کمی گسترش پیدا کند، تعداد زیادی فایل شامل کنترلرها، سرویس‌ها، دایرکتیوها و ... خواهید داشت. واضح است که همه این اجزا همراه با هم مورد نیاز نیستند و برای افزایش سرعت بارگذاری سایت و صرفه جویی در مصرف پهنای باند بهتر است هرکدام از آن‌ها را در هنگام نیاز بارگذاری کنیم. این یعنی همان lazy loading خودمان!
    در AngularJS امکانی برای lazy loading فایل‌ها پیشبینی نشده است، پس باید از ابزارهای دیگری که این امکان را فراهم می‌کنند استفاده کرد. من در ادامه از Script.js برای این کار استفاده خواهم کرد، ولی شما می‌توانید از هر کتابخانه دیگری استفاده کنید.
    اما مسئله دیگری که پیش از lazy loading  فایل‌ها باید تکلیفش را معلوم کنیم، این است که چطور می‌توانیم اجزایی را به ماژولی که قبلا راه‌اندازی (bootstrap) شده اضافه کنیم. اگر بخواهیم برای مثال کنترلری را در یک فایل مجزا تعریف کنیم، باید آن را به شکلی در ماژول برنامه‌مان ثبت کنیم. فرض کنید این کار را به این ترتیب انجام دهیم: 
    angular.module('app').controller('SomeLazyController', function($scope)
    {
        $scope.key = '...';
    });
    در این صورت اگر این کنترلر را در قسمتی از برنامه به صورت ng-controller='SomeLazyController' استفاده کنیم با این خطا مواجه خواهیم شد:
    Error: Argument ‘SomeLazyController’ is not a function, got undefined
    برای این کار (افزودن اجزایی به ماژولی که قبلا راه اندازی شده) می‌توانیم بجای استفاده از API‌های ماژول، از provider های AngularJS استفاده کنیم. به این ترتیب برای ثبت یک کنترلر باید از  controllerProvider$، برای ثبت یک directive از  compileProvider$، برای ثبت فیلترها از filterProvider$ و برای ثبت سایر اجزا در ماژول از provide$ استفاده کنیم:
    // Registering a controller after app bootstrap
    $controllerProvider.register('SomeLazyController', function($scope)
    {
       $scope.key = '...'; 
    });
     
    // Registering a directive after app bootstrap
    $compileProvider.directive('SomeLazyDirective', function()
    {
        return {
            restrict: 'A',
            templateUrl: 'templates/some-lazy-directive.html'
        }
    })
     
    // etc
    اما نکته‌ای که درباره providerها وجود دارد این است که آن‌ها تنها در روال config یک ماژول در دسترس هستند. بنا بر این برای دسترسی به آن‌ها پس از اجرای این روال، ارجاعی به آنها را باید نگهداری کنیم: 
    (function () {
        app = angular.module("app", []);
    
        app.config([
            '$controllerProvider',
            '$compileProvider',
            '$filterProvider',
            '$provide',
    
        function ($controllerProvider, $compileProvider, $filterProvider, $provide) {
            //برای رجیستر کردن غیر همروند اجزای انگیولاری در آینده
            app.lazy =
            {
                controller: $controllerProvider.register,
                directive: $compileProvider.directive,
                filter: $filterProvider.register,
                factory: $provide.factory,
                service: $provide.service
            };
        }]);
    })();
    اکنون SomeLazyController  را به این ترتیب می‌توانیم ثبت کنیم: 
    angular.module('app').lazy.controller('SomeLazyController', function($scope)
    {
        $scope.key = '...';
    });
    نکته دیگر این است که کجا باید lazy loadign را انجام دهیم. به نظر می‌رسد مناسب‌ترین محل برای انجام این کار خصوصیت resolve مسیریابی است. در  این مطلب و این مطلب resolve در route$ و UI-Router معرفی شده است:
    $stateProvider
                .state('state1', {
                    url: '/state1',
                    template: '<div>{{st1Ctrl.msg}}</div>',
                    controller: 'state1Controller as st1Ctrl',
                    resolve: {
                        fileDeps: ['$q', '$rootScope', function ($q, $rootScope) {
                            var deferred = $q.defer();
                            var deps = [
                                'app/messageService.js',
                                'app/state1Controller.js'];
                            $script(deps, function () {
                                $rootScope.$apply(function () {
                                    deferred.resolve();
                                });
                            });
                            return deferred.promise;
                        }]
                    }
                })
                .state('state2', {
                    url: '/state2',
                    template: '<div>{{st2Ctrl.msg}}</div>',
                    controller: 'state2Controller as st2Ctrl',
                    resolve: {
                        fileDeps: ['$q', '$rootScope', function ($q, $rootScope) {
                            var deferred = $q.defer();
                            var deps = [
                                'app/messageService.js',
                                'app/state2Controller.js'];
                            $script(deps, function () {
                                $rootScope.$apply(function () {
                                    deferred.resolve();
                                });
                            });
                            return deferred.promise;
                        }]
                    }
                });
        }]);
    کنترلر state1Controller که در فایلی با همین نام پیاده‌سازی شده است تنها در مسیر state1/ مورد نیاز است، و state2Controller تنها در مسیر state2/ لازم است بارگذاری شود. هردوی این کنترلرها به messageService وابستگی دارند که در messageService.js پیاده سازی شده است (همانطور که در این مطلب   اشاره شده می‌توانیم یک حالت انتزاعی به عنوان پدر دو حالت موجود تعریف کرده و وابستگی مشترک را به آن منتقل کنیم).
     برای بارگذاری فایل‌های مورد نیاز در ابتدای کار و راه اندازی اولیه برنامه هم می‌توان به این ترتیب عمل کرد:  
    <script type="text/javascript">
            // ----Script.js----
            !function (a, b, c) { function t(a, c) { var e = b.createElement("script"), f = j; e.onload = e.onerror = e[o] = function () { e[m] && !/^c|loade/.test(e[m]) || f || (e.onload = e[o] = null, f = 1, c()) }, e.async = 1, e.src = a, d.insertBefore(e, d.firstChild) } function q(a, b) { p(a, function (a) { return !b(a) }) } var d = b.getElementsByTagName("head")[0], e = {}, f = {}, g = {}, h = {}, i = "string", j = !1, k = "push", l = "DOMContentLoaded", m = "readyState", n = "addEventListener", o = "onreadystatechange", p = function (a, b) { for (var c = 0, d = a.length; c < d; ++c) if (!b(a[c])) return j; return 1 }; !b[m] && b[n] && (b[n](l, function r() { b.removeEventListener(l, r, j), b[m] = "complete" }, j), b[m] = "loading"); var s = function (a, b, d) { function o() { if (!--m) { e[l] = 1, j && j(); for (var a in g) p(a.split("|"), n) && !q(g[a], n) && (g[a] = []) } } function n(a) { return a.call ? a() : e[a] } a = a[k] ? a : [a]; var i = b && b.call, j = i ? b : d, l = i ? a.join("") : b, m = a.length; c(function () { q(a, function (a) { h[a] ? (l && (f[l] = 1), o()) : (h[a] = 1, l && (f[l] = 1), t(s.path ? s.path + a + ".js" : a, o)) }) }, 0); return s }; s.get = t, s.ready = function (a, b, c) { a = a[k] ? a : [a]; var d = []; !q(a, function (a) { e[a] || d[k](a) }) && p(a, function (a) { return e[a] }) ? b() : !function (a) { g[a] = g[a] || [], g[a][k](b), c && c(d) }(a.join("|")); return s }; var u = a.$script; s.noConflict = function () { a.$script = u; return this }, typeof module != "undefined" && module.exports ? module.exports = s : a.$script = s }(this, document, setTimeout)
    
            $script('Scripts/angular.js', function () {
                $script('Scripts/angular-ui-router.js', function () {
                    $script('app/app.js', function () {
                        angular.bootstrap(document, ['app']);
                    });
                });
            });
        </script>
    توجه داشته باشید که لازم نیست بارگذاری فایل‌ها حتما یکی پس از دیگری باشد. ترتیب بارگذاری فایل‌ها تنها در آن‌هایی که وابستگی به هم دارند باید رعایت شود. همچنین، می‌توانید همه فایل‌های مورد نیاز در این مرحله را Bundle کنید. 
    از اینجا می‌توانید پروژه بسیار ساده‌ای که در آن lazy loading پیاده شده است را دانلود کرده و مطالب توضیح داده شده را مشاهده کنید. 
    مطالب
    استفاده از EF در اپلیکیشن های N-Tier : قسمت هفتم
    در قسمت قبلی مدیریت همزمانی در بروز رسانی‌ها را بررسی کردیم. در این قسمت مرتب سازی (serialization) پراکسی‌ها در سرویس‌های WCF را بررسی خواهیم کرد.


    مرتب سازی پراکسی‌ها در سرویس‌های WCF

    فرض کنید یک پراکسی دینامیک (dynamic proxy) از یک کوئری دریافت کرده اید. حال می‌خواهید این پراکسی را در قالب یک آبجکت CLR سریال کنید. هنگامی که آبجکت‌های موجودیت را بصورت POCO-based پیاده سازی می‌کنید، EF بصورت خودکار یک آبجکت دینامیک مشتق شده را در زمان اجرا تولید می‌کند که dynamix proxy نام دارد. این آبجکت برای هر موجودیت POCO تولید می‌شود. این آبجکت پراکسی بسیاری از خواص مجازی (virtual) را بازنویسی می‌کند تا عملیاتی مانند ردیابی تغییرات و بارگذاری تنبل را انجام دهد.

    فرض کنید مدلی مانند تصویر زیر دارید.


    ما از کلاس ProxyDataContractResolver برای deserialize کردن یک آبجکت پراکسی در سمت سرور و تبدیل آن به یک آبجکت POCO روی کلاینت WCF استفاده می‌کنیم. مراحل زیر را دنبال کنید.


    • در ویژوال استودیو پروژه جدیدی از نوع WCF Service Application بسازید. یک Entity Data Model به پروژه اضافه کنید و جدول Clients را مطابق مدل مذکور ایجاد کنید.
    • کلاس POCO تولید شده توسط EF را باز کنید و کلمه کلیدی virtual را به تمام خواص اضافه کنید. این کار باعث می‌شود EF کلاس‌های پراکسی دینامیک تولید کند. کد کامل این کلاس در لیست زیر قابل مشاهده است.
    public class Client
    {
        public virtual int ClientId { get; set; }
        public virtual string Name { get; set; }
        public virtual string Email { get; set; }
    }
    نکته: بیاد داشته باشید که هرگاه مدل EDMX را تغییر می‌دهید، EF بصورت خودکار کلاس‌های موجودیت‌ها را مجددا ساخته و تغییرات مرحله قبلی را بازنویسی می‌کند. بنابراین یا باید این مراحل را هر بار تکرار کنید، یا قالب T4 مربوطه را ویرایش کنید. اگر هم از مدل Code-First استفاده می‌کنید که نیازی به این کار‌ها نخواهد بود.

    • ما نیاز داریم که DataContractSerializer از یک کلاس ProxyDataContractResolver استفاده کند تا پراکسی کلاینت را به موجودیت کلاینت برای کلاینت سرویس WCF تبدیل کند. یعنی client proxy به client entity تبدیل شود، که نهایتا در اپلیکیشن کلاینت سرویس استفاده خواهد شد. بدین منظور یک ویژگی operation behavior می‌سازیم و آن را به متد ()GetClient در سرویس الحاق می‌کنیم. برای ساختن ویژگی جدید از کدی که در لیست زیر آمده استفاده کنید. بیاد داشته باشید که کلاس ProxyDataContractResolver در فضای نام Entity Framework قرار دارد.
    using System.ServiceModel.Description;
    using System.ServiceModel.Channels;
    using System.ServiceModel.Dispatcher;
    using System.Data.Objects;
    
    namespace Recipe8
    {
        public class ApplyProxyDataContractResolverAttribute : 
            Attribute, IOperationBehavior
        {
            public void AddBindingParameters(OperationDescription description,
                BindingParameterCollection parameters)
            {
            }
            public void ApplyClientBehavior(OperationDescription description,
                ClientOperation proxy)
            {
                DataContractSerializerOperationBehavior
                    dataContractSerializerOperationBehavior =
                        description.Behaviors
                        .Find<DataContractSerializerOperationBehavior>();
                    dataContractSerializerOperationBehavior.DataContractResolver =
                        new ProxyDataContractResolver();
            }
            public void ApplyDispatchBehavior(OperationDescription description,
                DispatchOperation dispatch)
            {
                DataContractSerializerOperationBehavior
                    dataContractSerializerOperationBehavior =
                        description.Behaviors
                        .Find<DataContractSerializerOperationBehavior>();
                dataContractSerializerOperationBehavior.DataContractResolver =
                    new ProxyDataContractResolver();
            }
            public void Validate(OperationDescription description)
            {
            }
        }
    }
    • فایل IService1.cs را باز کنید و کد آن را مطابق لیست زیر تکمیل نمایید.
    [ServiceContract]
    public interface IService1
    {
        [OperationContract]
        void InsertTestRecord();
        [OperationContract]
        Client GetClient();
        [OperationContract]
        void Update(Client client);
    }
    • فایل IService1.svc.cs را باز کنید و پیاده سازی سرویس را مطابق لیست زیر تکمیل کنید.
    public class Client
    {
        [ApplyProxyDataContractResolver]
        public Client GetClient()
        {
            using (var context = new EFRecipesEntities())
            {
                context.Cofiguration.LazyLoadingEnabled = false;
                return context.Clients.Single();
            }
        }
        public void Update(Client client)
        {
            using (var context = new EFRecipesEntities())
            {
                context.Entry(client).State = EntityState.Modified;
                context.SaveChanges();
            }
        }
        public void InsertTestRecord()
        {
            using (var context = new EFRecipesEntities())
            {
                // delete previous test data
                context.ExecuteSqlCommand("delete from [clients]");
                // insert new test data
                context.ExecuteStoreCommand(@"insert into
                    [clients](Name, Email) values ('Armin Zia','armin.zia@gmail.com')");
            }
        }
    }
    • حال پروژه جدیدی از نوع Console Application به راه حل جاری اضافه کنید. این اپلیکیشن، کلاینت تست ما خواهد بود. پروژه سرویس را ارجاع کنید و کد کلاینت را مطابق لیست زیر تکمیل نمایید.
    using Recipe8Client.ServiceReference1;
    
    namespace Recipe8Client
    {
        class Program
        {
            static void Main(string[] args)
            {
                using (var serviceClient = new Service1Client())
                {
                    serviceClient.InsertTestRecord();
                    
                    var client = serviceClient.GetClient();
                    Console.WriteLine("Client is: {0} at {1}", client.Name, client.Email);
                    
                    client.Name = "Armin Zia";
                    client.Email = "arminzia@live.com";
                    serviceClient.Update(client);
                    
                    client = serviceClient.GetClient();
                    Console.WriteLine("Client changed to: {0} at {1}", client.Name, client.Email);
                }
            }
        }
    }
    اگر اپلیکیشن کلاینت را اجرا کنید با خروجی زیر مواجه خواهید شد.

    Client is: Armin Zia at armin.zia@gmail.com
    Client changed to: Armin Zia at arminzia@live.com



    شرح مثال جاری

    مایکروسافت استفاده از آبجکت‌های POCO با WCF را توصیه می‌کند چرا که مرتب سازی (serialization) آبجکت موجودیت را ساده‌تر می‌کند. اما در صورتی که از آبجکت‌های POCO ای استفاده می‌کنید که changed-based notification دارند (یعنی خواص موجودیت را با virtual علامت گذاری کرده اید و کلکسیون‌های خواص پیمایشی از نوع ICollection هستند)، آنگاه EF برای موجودیت‌های بازگشتی کوئری‌ها پراکسی‌های دینامیک تولید خواهد کرد.

    استفاده از پراکسی‌های دینامیک با WCF دو مشکل دارد. مشکل اول مربوط به سریال کردن پراکسی است. کلاس DataContractSerializer تنها قادر به serialize/deserialize کردن انواع شناخته شده (known types) است. در مثال جاری این یعنی موجودیت Client. اما از آنجا که EF برای موجودیت‌ها پراکسی می‌سازد، حالا باید آبجکت پراکسی را سریال کنیم، نه خود کلاس Client را. اینجا است که از DataContractResolver استفاده می‌کنیم. این کلاس می‌تواند حین سریال کردن آبجکت ها، نوعی را به نوع دیگر تبدیل کند. برای استفاده از این کلاس ما یک ویژگی سفارشی ساختیم، که پراکسی‌ها را به کلاس‌های POCO تبدیل می‌کند. سپس این ویژگی را به متد ()GetClient اضافه کردیم. این کار باعث می‌شود که پراکسی دینامیکی که توسط متد ()GetClient برای موجودیت Client تولید می‌شود، به درستی سریال شود.

    مشکل دوم استفاده از پراکسی‌ها با WCF مربوط به بارگذاری تبل یا Lazy Loading می‌شود. هنگامی که DataContractSerializer موجودیت‌ها را سریال می‌کند، تمام خواص موجودیت را دستیابی خواهد کرد که منجر به اجرای lazy-loading روی خواص پیمایشی می‌شود. مسلما این رفتار را نمی‌خواهیم. برای رفع این مشکل، مشخصا قابلیت بارگذاری تنبل را خاموش یا غیرفعال کرده ایم.

    مطالب
    استفاده از Web API در ASP.NET Web Forms
    گرچه ASP.NET Web API بهمراه ASP.NET MVC بسته بندی شده و استفاده می‌شود، اما اضافه کردن آن به اپلیکیشن‌های ASP.NET Web Forms کار ساده ای است. در این مقاله مراحل لازم را بررسی می‌کنیم.

    برای استفاده از Web API در یک اپلیکیشن ASP.NET Web Forms دو قدم اصلی باید برداشته شود:

    • اضافه کردن یک کنترلر Web API که از کلاس ApiController مشتق می‌شود.
    • اضافه کردن مسیرهای جدید به متد Application_Start.


    یک پروژه Web Forms بسازید

    ویژوال استودیو را اجرا کنید و پروژه جدیدی از نوع ASP.NET Web Forms Application ایجاد کنید.


    کنترلر و مدل اپلیکیشن را ایجاد کنید

    کلاس جدیدی با نام Product بسازید و خواص زیر را به آن اضافه کنید.

    public class Product
    {
        public int Id { get; set; }
        public string Name { get; set; }
        public decimal Price { get; set; }
        public string Category { get; set; }
    }
    همانطور که مشاهده می‌کنید مدل مثال جاری نمایانگر یک محصول است. حال یک کنترلر Web API به پروژه اضافه کنید. کنترلر‌های Web API درخواست‌های HTTP را به اکشن متدها نگاشت می‌کنند. در پنجره Solution Explorer روی نام پروژه کلیک راست کنید و گزینه Add, New Item را انتخاب کنید.

    در دیالوگ باز شده گزینه Web را از پانل سمت چپ کلیک کنید و نوع آیتم جدید را Web API Controller Class انتخاب نمایید. نام این کنترلر را به "ProductsController" تغییر دهید و OK کنید.

    کنترلر ایجاد شده شامل یک سری متد است که بصورت خودکار برای شما اضافه شده اند، آنها را حذف کنید و کد زیر را به کنترلر خود اضافه کنید.

    namespace WebForms
    {
        using System;
        using System.Collections.Generic;
        using System.Linq;
        using System.Net;
        using System.Net.Http;
        using System.Web.Http;
    
        public class ProductsController : ApiController
        {
    
            Product[] products = new Product[] 
            { 
                new Product { Id = 1, Name = "Tomato Soup", Category = "Groceries", Price = 1 }, 
                new Product { Id = 2, Name = "Yo-yo", Category = "Toys", Price = 3.75M }, 
                new Product { Id = 3, Name = "Hammer", Category = "Hardware", Price = 16.99M } 
            };
    
            public IEnumerable<Product> GetAllProducts()
            {
                return products;
            }
    
            public Product GetProductById(int id)
            {
                var product = products.FirstOrDefault((p) => p.Id == id);
                if (product == null)
                {
                    throw new HttpResponseException(HttpStatusCode.NotFound);
                }
                return product;
            }
    
            public IEnumerable<Product> GetProductsByCategory(string category)
            {
                return products.Where(
                    (p) => string.Equals(p.Category, category,
                        StringComparison.OrdinalIgnoreCase));
            }
        }
    }
    کنترلر جاری لیستی از محصولات را بصورت استاتیک در حافظه محلی نگهداری می‌کند. متدهایی هم برای دریافت لیست محصولات تعریف شده اند.


    اطلاعات مسیریابی را اضافه کنید

    مرحله بعدی اضافه کردن اطلاعات مسیریابی (routing) است. در مثال جاری می‌خواهیم آدرس هایی مانند "api/products/" به کنترلر Web API نگاشت شوند. فایل Global.asax را باز کنید و عبارت زیر را به بالای آن اضافه نمایید.

    using System.Web.Http;
    حال کد زیر را به متد Application_Start اضافه کنید.
    RouteTable.Routes.MapHttpRoute(
        name: "DefaultApi",
        routeTemplate: "api/{controller}/{id}",
        defaults: new { id = System.Web.Http.RouteParameter.Optional }
        );

    برای اطلاعات بیشتر درباره مسیریابی در Web API به این لینک مراجعه کنید.


    دریافت اطلاعات بصورت آژاکسی در کلاینت

    تا اینجا شما یک API دارید که کلاینت‌ها می‌توانند به آن دسترسی داشته باشند. حال یک صفحهHTML خواهیم ساخت که با استفاده از jQuery سرویس را فراخوانی می‌کند. صفحه Default.aspx را باز کنید و کدی که بصورت خودکار در قسمت Content تولید شده است را حذف کرده و کد زیر را به این قسمت اضافه کنید:

    <%@ Page Title="Home Page" Language="C#" MasterPageFile="~/Site.Master" 
        AutoEventWireup="true" CodeBehind="Default.aspx.cs" Inherits="WebForms._Default" %>
    
    <asp:Content ID="HeaderContent" runat="server" ContentPlaceHolderID="HeadContent">
    </asp:Content>
    
    <asp:Content ID="BodyContent" runat="server" ContentPlaceHolderID="MainContent">
        <h2>Products</h2>
        <table>
        <thead>
            <tr><th>Name</th><th>Price</th></tr>
        </thead>
        <tbody id="products">
        </tbody>
        </table>
    </asp:Content>
    حال در قسمت HeaderContent کتابخانه jQuery را ارجاع دهید.
    <asp:Content ID="HeaderContent" runat="server" ContentPlaceHolderID="HeadContent">
        <script src="Scripts/jquery-1.7.1.min.js" type="text/javascript"></script>
    </asp:Content>

    همانطور که می‌بینید در مثال جاری از فایل محلی استفاده شده است اما در اپلیکیشن‌های واقعی بهتر است از CDN‌‌ها استفاده کنید.

    نکته: برای ارجاع دادن اسکریپت‌ها می‌توانید بسادگی فایل مورد نظر را با drag & drop به کد خود اضافه کنید.

    زیر تگ jQuery اسکریپت زیر را اضافه کنید.

    <script type="text/javascript">
        function getProducts() {
            $.getJSON("api/products",
                function (data) {
                    $('#products').empty(); // Clear the table body.
    
                    // Loop through the list of products.
                    $.each(data, function (key, val) {
                        // Add a table row for the product.
                        var row = '<td>' + val.Name + '</td><td>' + val.Price + '</td>';
                        $('<tr/>', { text: row })  // Append the name.
                            .appendTo($('#products'));
                    });
                });
            }
    
            $(document).ready(getProducts);
    </script>

    هنگامی که سند جاری (document) بارگذاری شد این اسکریپت یک درخواست آژاکسی به آدرس "api/products/" ارسال می‌کند. سرویس ما لیستی از محصولات را با فرمت JSON بر می‌گرداند، سپس این اسکریپت لیست دریافت شده را به جدول HTML اضافه می‌کند.

    اگر اپلیکیشن را اجرا کنید باید با نمایی مانند تصویر زیر مواجه شوید: